سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
علی محمدی-طلبه ای از زنجان
کم گوى و گزیده گوى چون دُرّ نمی‌دانم تا کدامین قلۀ اهدافم صعود خواهم کرد؛ اما بی‌وقفه به سوی آخرینش در حرکتم
درباره وبلاگ


آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم. بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
لوگو
آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com
سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم.
بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 37
  • بازدید دیروز: 298
  • کل بازدیدها: 689378



پاسخ این سوال اینه : همه مراجع تقلید به جز آیت الله مکارم شیرازی این کار رو جایز می دونند.

حالا فتوای برخی از مراجع رو اینجا میارم .

امام خامنه ای
س 488: هنگامى که در نماز وتر که یک رکعت است دستها را براى قنوت بلند کرده و حاجات خود را از خداوند عزّ و جلّ طلب مى‌کنیم، آیا طلب حاجات به زبان فارسى اشکال دارد؟
 ج: دعا در قنوت به زبان فارسى اشکال ندارد، بلکه هر دعایى را در قنوت مى‌توان به هر زبانى خواند.
أجوبة الاستفتاءات (فارسى)؛ ص: 99

آیت الله سیستانی 
سؤال :
آیا می توان در نماز های واجب در قنوت فارسی دعا کنیم؟
جواب :
بعد از انجام وظیفه قنوت به عربی اشکال ندارد که به فارسی دعاکنید .
 

سؤال :
مواردی که دعای فارسی در قنوت جایز است چیست؟
جواب :
در تمام نمازها دعای فارسی جایز است ولی نه به جهت قنوت بلکه چون دعا نماز را باطل نمی کند چه فارسی باشد چه عربی لذا معلوم نیست استحباب قنوت به دعای فارسی محقق شود.

مرحوم آیت الله بهجت
س. آیا در قنوت و غیر قنوت از سایر افعال نماز، دعا کردن به فارسى جایز است یا نه؟
ج. جایز است دعاى به فارسى چه در قنوت و چه در غیر آن؛ و همچنین است مغلوط مادّة، ولى قنوتى که وظیفه است به عمل نیامده.
آیت الله بهجت
جامع المسائل (بهجت)؛ ج‌1، ص: 411

آیت الله صافی گلپایگانی
س 224‌ - در قنوت نمازهاى واجب مى‌شود به صورت فارسى دعا کرد؟
ج- وظیفه قنوتى انجام نمى‌شود ولى مبطل نماز نیست.
آیت الله صافی گلپایگانی
جامع الأحکام (صافى)؛ ج‌1، ص: 72

آیت الله مکارم شیرازی 
1- آیا می شود در نمازهای واجب قنوت را بصورت فارسی خواند؟ 2- در نمازهای دیگر مانند نماز شب و ... چگونه است؟ 3- آیا در قنوت می شود هر دعای که خواستیم بکنیم و یا هر آنچه را که از خدا می خواهیم در قنوت بیان کنیم؟
 
1- جایز نیست.
2- مانند مسأله قبل است.
3- آری تمام امور مشروع را می توانید از خدا بخواهید.

اگر کسی قبلا قنوت را به فارسی میخواند آیاالان می بایست نمازهایش را قضا کند؟
 نماز های گذشته اش صحیح است ولی در آینده این کار را تکرار نکند.




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
شنبه 91 خرداد 27 :: 11:32 عصر
علی محمدی

   « فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم ، به من چیزی بده

 

بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام.

 

فقیر گفت : من هم کور واقعی هستم ، زیرا اگر بینا می بودم ، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.»




موضوع مطلب :

       نظر
پنج شنبه 91 خرداد 25 :: 1:6 عصر
علی محمدی

روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:«شما برای چی می‌نویسید استاد؟»برنارد  شاو جواب داد: «برای یک لقمه نان».نویسنده جوان برآشفت که «متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم.»برنارد شاو گفت: «عیبی نداره پسرم! هر کدام از ما برای چیزی می‌نویسیم که نداریم.»نکته در همین جمله آخر برنارد شاو است. باید برای «چیزی» بنویسیم. چیزی که هلمان بدهد به سمت نوشتن، و وزنه‌اش آنقدر سنگین باشد که بر ننوشتن غلبه کند. این وزنه می‌تواند دغدغه‌های دینی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی، و یا دردی از درونتان باشد، و یا احساس مسئولیت و تکلیفی که بر دوشتان حس می‌کنید.اینکه اسمش درد باشد یا احساس مسئولیت یا تکلیف و یا هر چیز دیگری، فرقی ندارد؛ مهم این است که انگیزه اصلی شما برای نوشتن است و حکم موتور محرک درونتان را دارد.
انگیزه خود را بشناسید. با خودتان خلوت کنید و روراست باشید تا دقیقا بفهمید چیست آن چه که شما را قلقلک می‌دهد که وبلاگ درست کنید و در آن بنویسید. وقتی انگیزه خود را خوب شناختید، می‌توانید تقویتش کنید تا همراه همیشگی‌تان باشد.




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 91 اردیبهشت 27 :: 7:32 عصر
علی محمدی

اقسام انسان

1- گروهی تمام وجود خود را در مقابل خور و خواب و خشم و شهوت چند روزه از دست می دهند . اینان چه می خرند و چه می فروشند ؟ اینان جان پاک و روح بی نهایت بزرگ می فروشند،خوشگذرانی و هوی و هوسهای زودگذر می خرند .

 

2-گروهی دیگر کالاهای وجود را بر بازار طبیعت عرضه می کنند ، مقداری تمایلات و آزادی در اشباع غرایز ، و مقداری هم علم و دانش و یا خدمت به انسانها در هنگام میل و رغبت خود می خرند . این گروه تا اندازه ای سود برده اند و به نتیجه محدودی رسیده اند ، امّا آن چه را که از دست داده اند خیلی با ارزش تر از آن بوده است که به دست آورده اند .

 

3-دسته ی دیگر هم زندگی می کنند و در این میدان معامله اندوه و غم می خرند و جان می فروشند گویی اینان کالایی غیر از ناله وبدبینی در بازار زندگی چیزی نمی بینند . خسارت و بینوائی اینان همان مقدار است که برای گروه اول که تمام وجود خود را در مقابل خور و خواب و خشم و شهوت از دست می دهند .

4-جمعی دیگر آگاهتر زندگی می کنند ، آنان ارزش سرمایه ای را که در دوران زندگی در اختیارشان قرار گرفته است بیشتر از گروه های نامبرده درک کرده اند ، آنان دریافته اند که : نه خور و نه خواب و خشم و شهوت ، و نه یک مشت اصطلاحات محدود علمی ، و نه مقداری شناسایی پیچ و مهره های کارگاه هستی ، و نه مانند جغد خرابه نشین و ناله سر دادن ، هیچ یک از این کالاها ارزش آن را ندارد که با روح انسانی که کمال بی نهایت ، ثمر آنست مبادله نمایند ، اینان شناخت عمومی جهان و خدمت به زندگان را سزاوار خرید در مقابل از دست دادن نقدینه وجود خود احساس نموده اند . البته اینان خیلی آگاهتر از دیگران بوده اند .

5-من با اینکه به عظمت روحی این گروه درود می فرستم ، و آنان را به غرض اقصای آفرینش نزدیکتر می بینم ، ولی با این حال با صراحت می گویم : اگر اینان از شناختن جهان بزرگ و از خدمت بر جانداران مخصوصاَ انسان هیچ گونه اصل محکمی را پشتیبان خود قرار نداده اند ، باز خسارت برده اند ، و آن چه که از دست داده اند خیلی با ارزشتر از آن بوده است که به دست آورده اند . پس آن کیست که در این جایگاه سوداگری بهترین معامله را انجام می دهد ؟ اینان کسانی هستند که فقط و فقط محبت را کالای معادل جان پاک خود دیده اند ، لحظه ای هیجان مهر و محبت را در روح خود با تمام جهان هستی معادل شمردند .1

منبع:نیایش حسین علیه السلام صفحات ( 82 -83 -84 ) - آیت الله علامه محمد تقی جعفری رحمة الله




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
سه شنبه 91 اردیبهشت 19 :: 2:54 عصر
علی محمدی

سلام دوستان

نظرتون در مورد copy - Past       چیه ؟

بعضی ها می گویند ما بچه مذهبی ها، باید به صورت مداوم در وبلاگهامون کپی - پیست داشته باشیم اما بعضی میگن نه این کار خوبی نیست ما باید از مطالب و تحلیل خودمون استفاده کنیم؟

(اما نظرات من در این مورد)

نظر اول: چه اشکالی داره که ما توی وبلاگهامون کپی- پیست داشته باشیم. مهم اینه که مفاهیم دینی به مردم منتقل بشه حالا چه فرقی می کنه که مولف این مفهوم، من باشم یا یکی دیگه. اصلا بعضی ها هنر نویسندگی ندارند، حالا چون ندارند نباید تبلیغ دین داشته باشند؟ پس ماهایی که نمی تونیم مثل نویسندگان برجسته و متفکران بزرگ مسائل رو خوب تحلیل کنیم و بنویسیم، بهتر نیست که از کپی کردن مطالبشون استفاده کنیم؟

نظر دوم: ما نباید در وبلاگهامون همیشه کپی پیست داشته باشیم.

متاسفانه آموزش و پرورش ما جزء کپی پیست، چیز دیگه ای به ما یاد نداد.چون ما باید مطالب رو در ذهنمون کپی می کردیم و از ذهنمون توی ورق امتحانی، پیستش می کردیم .  چون در دوران تحصیلمون بهمون یاد دادند که تحلیلی هم نسبت به مطالبی که می خونیم داشته باشیم.

فکر نمی کنید بهتر باشه که از این وضعیت بیرون بیایم و حداقل در وبلاگهامون، مطالب رو تحلیل کنیم. خب! چه اشکالی داره یک حدیث و یک مطلب دینی رو که خیلی کوتاهه بگیریم و روش  تفکر و تعقل کنیم تا به این وسیله از این خمودگی و سستی در امر تعقل کردن نجات پیدا کنیم. و همین مطلب تحلیلیمون رو هم در وبلاگمون منعکس کنیم.   فکر نمی کنید این کار ارزشش برای ما بیشتره؟

اما...

فکر کنید تحلیلش کردید، اما احتمال اینکه این تحلیل ذهنی و عقلی شما درست نبوده باشه زیاده، و شما با تحلیل و تفکر غلطی که داشتید مطلبی دینی رو به صورت اشتباه، به خورد خوانندگانتون دادید.

حالا با این اشتباه بزرگ، چی کار می خواید بکنید و چطور می خواید جبرانش کنید؟ 

فقط بخاطر جاری کردن خنده بر لبهاتون......

یک نماینده مجلس چند روز پیش در مجلس اینطور گفت: «باید این کار [هدفمندکردن یارانه‌ها] را در قالب اسلامی و با پشتوانه اخلاق و معنویت و برادری ایمانی و اخوت اسلامی انجام دهیم، به طوری که بسیاری از اغنیا داوطلبانه و برای کمک به برادران ایمانی خود از دریافت یارانه‌ها خودداری کنند و فضای دوستی و محبت میان طبقات مختلف و میان غنی و فقیر حاکم باشد.»

شما را به گفتگوی یک برادر غنی با یک برادر فقیر که پس از اظهارات فوق انجام شده، جلب می‌کنیم:
برادرِ غنی: سلام علیکم، برادر بی‌چیزم.
برادرِ فقیر: سلام و رحمت خداوند بر تو باد، برادر خرمایه‌ام.
برادر غنی: برادر مسکینم! نیت کرده‌ام از دریافت یارانه نقدی بیست‌هزار تومانیِ خود خودداری کنم و آن را در طبق اخلاص نهاده به تو تقدیم نمایم.
برادر فقیر: این نهایت مهربانی و گشاده‌دستیِ توست، برادر پر پولم.
برادر غنی: نفرما، برادرِ بیچاره‌ام. آرزو می‌کنم ای‌کاش می‌توانستم بیش از این فضای دوستی و محبت را میان‌مان حاکم کنم.
برادر فقیر: اختیار داری برادر مایه‌دارم. بیم آن دارم اگر بیش از این بشود قدرت خریدمان بالا برود و بر اثر رشد تقاضا تورم افرون‌تر شود و آنچه درآید دخل خودمان باشد.
برادر غنی: آفرین بر درایت و هوشیاری و صبر و بردباریِ تو. اگر تو نبودی ما چه باید می‌کردیم، برادر تیره‌بختم.
برادر فقیر: اختیار داری برادر خرپولم. از تو ممنونم که پشتوانه اخلاق و معنویت و برادری ایمانی و اخوت اسلامی را در من نهادینه کردی. این نهادینگی را هرگز فراموش نخواهم کرد.
برادر غنی: ناقابل بود. بدرود، برادر فقیر ایمانی‌ام.
برادر فقیر: بدرود، برادر غنی‌سازی شده دینی‌ام. من هم می‌روم تا با بیست‌هزار تومانم شش‌تا تافتون بخرم.




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
جمعه 91 اردیبهشت 15 :: 10:23 صبح
علی محمدی

روزی در آخر ساعت درس یک دانشجوی دوره دکترای نروژی ، سوالی مطرح  کرد      :

استاد!   

شما که از جهان سوم می آیید ، جهان سوم کجاست ؟؟

فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود . من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم .

به آن دانشجو گفتم :

جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند ، خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد .

استاد : پروفسور  حسابی




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
جمعه 91 اردیبهشت 15 :: 10:22 صبح
علی محمدی

تولید فکر خیلى مهم است. تولید فکر از تولید علم دشوارتر است. متفکرین و نخبگان فکرى در معرض آسیبهائى هستند که نخبگان علمى کمتر در معرض آن آسیبها قرار میگیرند. بنابراین کار، کار دشوارى است؛ اما بسیار مهم است. تفکر از جنس یادگیری نیست. بلکه از جنس زاییدن و نوآوری است. در تفکر مبتنی بر یافته‌های بیرونی یافته‌های جدیدی تولید می‌شوند. ساده‌تر اینکه تفکر توام با خلاقیت و نوآوری است و در خلاقیت و نوآوری اعتماد به نفس و امید و در امید اندیشه ای نو شکل می‌گیرد و... این چرخه مثبت یک کشور و یک ملت را از عقب‌ماندگی و دنباله‌روی به پیشرفتگی و پیشتازی هدایت می‌کند.

 

امروز کشور ما با غفلت از مفهوم حقیقی اندیشیدن و به روایتی تفکر مواجه است. گزاره‌های متعدد نادرستی جای حقیقت اندیشیدن را گرفته‌اندمثلا:

یک انحراف بزرگ در مفهوم اندیشیدن، جایگزینی آن با مطالعه است. جریانات متعددی جوانان ما را ترغیب به مطالعه می‌کنند. با الفاظی همچون باسواد است و یا سوادی ندارد نسبت به آدم‌ها قضاوت می‌شود و... . البته مطالعه یک امر ضروری هر جامعه‌ای است. لیکن هر مطالعه‌ای الزاما اندیشیدن نیست. در هر مطالعه‌ای اندیشیدن در محتوای مطلب ضروری است که به آن یادگیری می‌گوییم. اما مهمتر از یادگیری،‌اندیشیدن در چرایی آن مطالعه است و استفاده از آن یادگیری برای تولید اندیشه‌ای جدید، می باشد که معمولا در کشور ما مغفول است. البته پذیرفته‌ایم که اندیشه‌ورزی کاری زمان‌بر و کیفی است. اما انتقادمان به نبود این روحیه است.

استاد مطهری می گویند:یک وقت یک خارجی آمده بود کرج ، با یک دهاتی روبرو شد . این دهاتی‏ خیلی جوابهای نغز و پخته‏ای به او می‏داد . هر سؤالی که می‏کرد خیلی عالی‏ جواب می‏داد . بعد او گفت که تو اینها را از کجا می‏دانی ؟ گفت :ما چون سواد نداریم فکر می‏کنیم " این خیلی حرف پرمعنایی است : آنکه‏ سواد دارد معلوماتش را می‏گوید ولی من فکر می‏کنم . و فکر خیلی از سواد بهتر است . در میان علما  افرادی که خیلی استاد دیده‏اند ، من به اینها هیچ اعتقاد ندارم . به همین دلیل اعتقاد ندارم که خیلی استاد دیده‏اند ، همان که‏ برایشان باعث افتخار است . مثلا می‏گویند : فلان کس سی سال به درس‏ مرحوم نائینی رفته عالمی که سی سال یا بیست و پنج سال عمر را یکسره درس این استاد و آن‏ استاد را دیده ، او دیگر مجال فکر کردن برای خودش باقی نگذاشته ، دائما می‏گرفته ، تمام نیرویش صرف گرفتن شده ، دیگر چیزی نمانده برای آنکه با نیروی خودش به مطلبی برسد .اطلاعات بدون تفکر مانند غذای نیمه جویده است.




موضوع مطلب :

       نظر
جمعه 91 اردیبهشت 15 :: 10:21 صبح
علی محمدی

سردار شهید جواد عنایتی از سلحشوران لشگر14امام حسین(ع) بودند که در عملیات کربلای5 به درجه ی رفیع شهادت نائل شدند دست‌خطی که مشاهده می‌کنید توبه‌‌نامه‌ای است که وی بر روی دفتری نوشته است. وی در این دفتر نوشته است:

 

«اینجانب جواد عنایتی در روز یک‌شنبه تاریخ 9/2/63 در ساعت 5/5 بعدازظهر توبه کردم و از این تاریخ به بعد هرگز دنبال گناه نمی‌روم»..




موضوع مطلب :

       نظر
جمعه 91 اردیبهشت 1 :: 12:4 عصر
علی محمدی

نخستین دوره انحطاط درتاریخ جهان اسلام موضوعی است که سده هاست در کانون توجه متفکران قرار دارد . شناخت عللی که به این انحطاط منجر شده است باعث خواهد شد جهان اسلام بتواند راهی به سوی دوره جدیدی از شکوفایی و عقلانیت بگشاید . درادامه نظرات استاد مطهری و دکتر شریعتی را در باره علل نخستین دوره انحطاط جهان اسلام می خوانید :

  مرحوم‌ مطهری‌ در کتاب‌ ده‌ گفتار می‌نویسند:

«مسلماً یکی‌ از علل‌ این‌ امر حوادثی‌ بود که‌ در اوضاع‌ مسلمین‌ ابتدا به‌ وسیله‌ دستگاههای‌ خلافت‌ پدید آمد و بعد دنبال‌ شد. ناهمواریها در زندگی‌ مسلمین‌ به‌ وجود آمد، یک‌ جامعه‌ طبقاتی‌ درست‌ شد که‌ با منظور اسلام‌ ابداً وفق‌ نمی‌دهد. جامعه‌ منقسم‌ شد به‌ یک‌ طبقه‌ فقیر و بدبخت‌ که‌ نان‌ خود را به‌ زحمت‌ می‌توانست‌ به‌ دست‌ آورد و یک‌ طبقه‌ مسرف‌، مبذر و مغرور که‌ نمی‌دانست‌ با آنچه‌ در چنگال‌ دارد چه‌ بکند. وضع‌ زندگی‌ عمومی‌ وقتی‌ که‌ شکاف‌ بر دارد زمینه‌ برای‌ اجرا و عمل‌ و توجه‌ به‌ این‌ دستورها باقی‌ نمی‌ماند و بلکه‌ عواملی‌ پیدا می‌شود که‌ این‌گونه‌ دستورها اجرا نگردد.

بعضیها علت‌ دیگری‌ ذکر می‌کنند مدعی‌ هستند که‌ علت‌ اینکه‌ دستورهای‌ اسلام‌ راجع‌ به‌ علم‌ زمین‌ خورد این‌ بود که‌ حسابی‌ از جایی‌ برداشته‌ شد و به‌ جای‌ دیگر گذاشته‌ شد... (یعنی‌) آنچه‌ اسلام‌ به‌ حساب‌ علم‌ و تشویق‌ عموم‌ به‌ تعلیم‌ و باسوادشدن‌ و فضیلت‌ علم‌ گفته‌ بود همه‌ به‌ حساب‌ عالم‌ تشویق‌ به‌ احترام‌ و دست‌بوسی‌ و فضیلت‌ عالم‌ گذاشته‌ شد. مردم‌ به‌ جای‌ اینکه‌ توجه‌ پیدا کنند که‌ خودشان‌ سواد پیدا کنند و تا حدی‌ که‌ مقدور است‌ خودشان‌ و فرزندانشان‌ باسواد و عالم‌ شوند، توجهشان‌ معطوف‌ شد به‌ اینکه‌ اجر و فضیلت‌ را در احترام‌ و خضوع‌ نسبت‌ به‌ علماء کسب‌ کنند. نتیجه‌ همین‌ شد که‌ هست‌... در بیانات‌ برخی‌ علماء اسلامی‌ هم‌ اگر چه‌ آن‌ انحراف‌ که‌ ذکر شده‌ نیست‌ ولی‌ یک‌ نوع‌ جمود و انحراف‌ دیگری‌ کم‌ و بیش‌ دیده‌ می‌شود که‌ آن‌ هم‌ در کند کردن‌ تیغ‌ فرمانهای‌ اسلام‌ درباره‌ علم‌ تأثیر داشته‌ و آن‌ انحراف‌ این‌ است‌ که‌ هر دسته‌ و طبقه‌ و صنفی‌ از علمای‌ اسلام‌ چسبیده‌اند که‌ مقصود رسول‌ اکرم‌(ص‌) از آن‌ علمی‌ که‌ فرموده‌ فریضه‌ است‌ همان‌ علمی‌ است‌ که‌ ما داریم‌... غزالی‌ می‌گوید: علماء اسلام‌ در تفسیر حدیث‌ «طلب‌ العلم‌...» تقریباً بیست‌ فرقه‌ شده‌اند و هر فرقه‌ای‌ اهل‌ هر علم‌ و فنی‌ بوده‌اند گفته‌اند مقصود این‌ حدیث‌ همان‌ علم‌ و فن‌ ما است‌. متکلمین‌ گفته‌اند مقصود پیغمبر از این‌ جمله‌ علم‌ کلام‌ است‌ زیرا علم‌ کلام‌، علم‌ اصول‌ دین‌ است‌. علماء اخلاق‌ گفته‌اند که‌ مقصود، علم‌ اخلاق‌ است‌ که‌ آدمی‌ بداند منجیات‌ چیست‌ و مهلکات‌ کدام‌ است‌؟ فقها گفته‌اند که‌ مقصود، علم‌ احکام‌ است‌ که‌ لازم‌ است‌ هر کسی‌ یا مجتهد باشد و یا از مجتهدی‌ تقلید کند. مفسرین‌ گفته‌اند که‌ مقصود، علم‌ تفسیر است‌ زیرا تفسیر علم‌ به‌ کتاب‌ الله‌ و همین‌ طور...»

  مرحوم‌ شریعتی‌ در کتاب‌ دیالکتیک‌ توحیدی‌ دلایل‌ انحطاط‌ تمدن‌ اسلامی‌ را به‌ موضوع‌ معرفت‌ شناسانه‌ مرتبط‌ می‌داند و می‌نویسد:

روش‌ شناخت‌ که‌ در دوره‌ طلایی‌ اسلامی‌ بر مشاهده‌، تجربه‌ و آزمایش‌ استوار بود به‌ شدت‌ متکی‌ به‌ روش‌ ذهنی‌ ارسطویی‌ شد. این‌ روش‌ مدعی‌ بود می‌تواند انسان‌ را به‌ حقیقت‌ مطلق‌ برساند و هدف‌ آن‌ نیز شناختن‌ تصورات‌ به‌ کیفیتی‌ بود که‌ ذهن‌ آنها را به‌ هم‌ مرتبط‌ کرده‌ است‌. این‌ روش‌ معرفت‌ تازه‌ای‌ به‌ دست‌ نمی‌داد. جهت‌ توضیح‌، استنتاج‌ قیاسی‌ را درنظر بگیرید. به‌ عقیده‌ دکارت‌ «قیاس‌ مطلب‌ تازه‌ای‌ یاد نمی‌دهد و مجهولی‌ را معلوم‌ نمی‌کند بلکه‌ تنها کارش‌ عرضه‌ داشتن‌ چیزی‌ است‌ که‌ معلوم‌ است‌ پس‌ روشی‌ نیست‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ بتوان‌ به‌ اختراع‌ و اکتشافات‌ نائل‌ شد». مثلاً وقتی‌ می‌گوییم‌ «هر انسانی‌ فانی‌ است‌» و «سقراط‌ انسان‌ است‌»، پس‌ «سقراط‌ فانی‌ است‌»؛ «قضیه‌» سقراط‌ فانی‌ است‌» در قضیه‌ی‌ کلی‌ «هر انسانی‌ فانی‌ است‌» قبلاً محرز و مسلم‌ فرض‌ شده‌ است‌. به‌ قول‌ جان‌ استوارت‌ میل‌، یک‌ مصادره‌ به‌ مطلوب‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ ما نمی‌توانیم‌ از فناپذیری‌ انسان‌ مطئن‌ باشیم‌ مگر آنکه‌ قبلاً فناپذیری‌ تمام‌ افراد این‌ نوع‌ مورد قبول‌ ما باشد. پس‌ اگر در فناپذیری‌ سقراط‌ جزئی‌ شک‌ داشته‌ باشیم‌ قضیه‌ کلی‌ «انسان‌ فانی‌ است‌» از همین‌ شک‌ و تردید مخدوش‌ خواهد بود.

منطق‌ ثبوتی‌ ازسطویی‌ تأثیر منفی‌ دیگری‌ نیز داشت‌ و آن‌ این‌ بود که‌ همه‌ را مطلق‌ اندیش‌ نمود و با تکیه‌ بر تقدس‌ و به‌ کمک‌ تعصب‌، فکر تشکیک‌، تصحیح‌ یا تکمیل‌ اندیشه‌ها مردود گردید. افراد به‌ تدریج‌ منفعل‌ شدند و تسلیم‌ جزمیات‌ خود، در حالی‌ که‌ بعد از رنسانس‌، غربیها با این‌ استدلال‌ که‌ همه‌ چیزنه‌ تنها قابل‌ فهم‌ برای‌ همه‌ بلکه‌ قابل‌ تغییر به‌ وسیله‌ همه‌ است‌ با دیدی‌ تجربه‌گرا و آزمون‌گر به‌ خود اجازه‌ دادند بر سرنوشت‌ خود حاکم‌ شوند و هر آنچه‌ را می‌خواهند، در حد توان‌، بشناسد، مورد شک‌ قرار دهند، ویران‌ کنند و بسازند، یا متحول‌ کنند، رشد دهند.




موضوع مطلب :

       نظر
سه شنبه 91 فروردین 22 :: 8:24 صبح
علی محمدی

مردی بود بسیار متمکن و پولدار. روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی را برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آنها در باغ به کار مشغول شدند. کارگرانی که آن روز در میدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. روز بعد و روزهای بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گرچه این کارگران تازه، غروب بود که رسیدند، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد. شبانگاه، هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او همه کارگران را گرد آورد و به همه آنها دستمزدی یکسان داد. بدیهی‌ست آنانی که از صبح به کار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتند: "این بی‌انصافی است. چه می‌کنید، آقا ؟ ما از صبح کار کرده‌ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده‌اند. بعضی‌ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آنها که اصلاً کاری نکرده‌اند". مرد ثروتمند خندید و گفت: "به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده‌ام کم بوده است؟" کارگران یک‌صدا گفتند: "نه، آنچه که شما به ما پرداخته‌اید، بیشتر از دستمزد معمولی ما نیز بوده است. با وجود این، انصاف نیست که اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته‌ایم." مرد دارا گفت: "من به آنها داده‌ام زیرا بسیار دارم. من اگر چند برابر این نیز بپردازم، چیزی از دارائی من کم نمی‌شود. من از استغنای خویش می‌بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقعتان مزد گرفته‌اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می‌دهم، بلکه می‌دهم چون برای دادن و بخشیدن، بسیار دارم. من از سر بی‌نیازی است که می‌بخشم".
بعضی‌ها برای رسیدن به خدا سخت می‌کوشند. بعضی‌ها درست دم غروب از راه می‌رسند. بعضی‌ها هم وقتی کار تمام شده است، پیدایشان می‌شود. اما همه به یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می‌گیرند". شما نمی‌دانید که خدا استحقاق بنده را نمی‌نگرد، بلکه دارائی خویش را می‌نگرد. او به غنای خود نگاه می‌کند، نه به کار ما. از غنای ذات الهی، جز بهشت نمی‌شکفد. باید هم اینگونه باشد. بهشت، ظهور بی‌نیازی و غنای خداوند است. دوزخ را همین خشکه مقدس‌ها و تنگ نظرها برپا داشته‌اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند که نمی‌توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند.
تمام قوانین و تمام پیامبران که برای هدایت انسانها آمده اند، آمده اند که به آنها راه رسیدن به خوشبختی و آرامش را بیاموزند. اگر همه به یکسان به این توصیه ها گوش دهند، نه فقیری می ماند، نه ظالم و ظلمی و نه مظلومی، وگرنه تمام انسانها برای خدا دوست داشتنی اند...خدا بیشتر از آنچه لایق مان باشد دوستمان دارد. فقط کاش یکسری خشک مقدس وجود نداشتند تا جهنم را چماقی کنند برای کوباندن بر سرمان. خدا رو نه برای بهشت و جهنمی که وجود ندارد برای عشق و محبتی که نثارمان می کند دوست داشته باشیم.




موضوع مطلب :

       نظر
سه شنبه 91 فروردین 22 :: 8:19 صبح
علی محمدی
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >