سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
علی محمدی-طلبه ای از زنجان
کم گوى و گزیده گوى چون دُرّ نمی‌دانم تا کدامین قلۀ اهدافم صعود خواهم کرد؛ اما بی‌وقفه به سوی آخرینش در حرکتم
درباره وبلاگ


آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم. بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
لوگو
آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com
سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم.
بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 66
  • بازدید دیروز: 298
  • کل بازدیدها: 689407



آیا در اسلام چیزی تحت عنوان بسته شدن بخت یا چیزی به این مفهوم داریم؟ چون من چند دعا را در چند جا دیده ام که درباره آن گفته شده که برای باز کردن بخت دختران است. در علوم غریبه هم چنین مسایلی داریم؟ لطفا توضیح دهید.

گرچه سحر، جادو و بسته شدن بخت واقعیت دارد ولی غالب آن چه امروزه در میان مردم در این باره شایع است، بى‏اساس مى‏باشد و اکثر کسانى که به این امور مى‏پردازند کلاه بردارانى هستند که از این طریق قصد اخاذى و پر کردن جیب خود را دارند

سحر و جادو و بسته شدن بخت از نظر قرآن کریم و احادیث واقعیت دارد. به این امر در آیه 102 سوره بقره و 4 سوره فلق اشاره شده است. از این آیات و برخی روایات استفاده می شود که برخی از سحرها واقعا اثر گذارند. همچنان که آیه 102 سوره بقره می فرماید: مردم سحرهایی را فرا می گرفتند که میان مرد و همسرش جدایی می افکند.

علامه طباطبایی در وجود داشتن چنین اموری می فرمایند: «... در این میان افعال خارق العاده دیگری است که مستند به هیچ کدام از سبب از اسباب طبیعی و عادی نیست، مانند خبر دادن از پنهانی ها و مانند ایجاد محبت یا دشمنی و گشودن گره ها و گره زدن ها و خواب کردن و احضار و حرکت دادن اشیاء با اراده و از این قبیل کارهایی که مرتاض ها انجام می دهند که به هیچ وجه قابل انکار نیست، یا خودمان بعضی از آنها را دیده ایم و یا برایمان آن قدر نقل کرده اند که دیگر قابل انکار نیست».

تأثیر تکوینی سحر به اذن خداوند: یکی از اصول اساسی توحید، این است که همه قدرت ها در این جهان از قدرت پروردگار سرچشمه می گیرد، حتی سوزندگی آتش و برندگی شمشیر بی اذن فرمان او نمی باشد. منتها مفهوم این بیان مجبور بودن افراد در کار خود نیست.

توضیح این که: جهان آفرینش، جهان اسباب و مسببات است. البته برخی سبب ها مادی است و برخی غیر مادی است. اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که هر پدیده و حادثه ای از علت ویژه خود صادر گردد و درعین حال، نظام علت و معلول ها همگی به خدا منتهی شده و از او قدرت و نیرو می گیرند. او است که سبب را می آفریند و به آن قدرت و نیرو می بخشد و آن را برای ایجاد معلول ویژه خود آماده می سازد. در حقیقت مؤثر واقعی، در تمام نظام جهان یکی است و نظام جهان که به صورت اسباب و مسببات جلوه گری دارند، همگی از او استمداد گرفته و به او منتهی می شوند (اصالت روح، ایت الله سبحانی، ص 241، مؤسسه امام صادق).

در تأثیر سحر و جادو نیز وضع چنین است. خداوند متعال با قدرت خویش، چنین اراده و نیرویی را در افراد به ودیعت نهاده است. انسان ها با بهره گیری از این اراده و تقویت آن می توانند به کارهای شگفت انگیزی دست زنند. برخی مانند اولیای خداوند از آن نیرو و در مسیر مناسب، استفاده می کنند و عده ای دیگر، با سوء استفاده از آن به کارهای ناشایست اقدام می کنند؛ پس، در واقع اصل وجود این نیرو در نهاد آدمی از آن خداوند و به فرمان او است، منتها چگونگی بهره گیری از آن به عهده خود انسان نهاده شده است و او در چگونگی بهره گیری از آن مسؤول است

گاهی خواستگار کم است و یا برخى افراد، به خاطر عدم وجود این تناسب، پس از خواستگارى، پى‏گیرى نمى‏کنند و شما گمان مى‏کنید بخت شما بسته شده است. پس این هم مى‏تواند یکى از عوامل جور نشدن باشد و نه بسته شدن بخت. بنابراین حل نشدن مشکل ازدواج مى‏تواند ریشه در عوامل و علل فوق داشته باشد. گرچه نمى‏خواهیم بگوییم سحر و جادو و بستن بخت، هیچ گونه واقعیتى ندارد، ولى از طرف دیگر نمى‏توان مطمئن بود که مورد و مشکل افراد ریشه در همین مسئله دارد. وجود نیروهایى نظیر آن چه از سحر و جادو ناشى مى‏شود، به مقتضاى نظام دنیا مى‏باشد. در این نظام، تزاحم بین زشتى‏ها و پلیدى‏ها وجود دارد و همچنان که انسان‏هاى شیطان‏صفت و زشت‏کار وجود دارد، جن‏هاى پلید و آزار دهنده نیز وجود دارد؛ ولى باید توجه داشت که غالب آن چه امروزه در میان مردم در این‏باره شایع است، بى اساس است و بیشتر به افکار روانى، تخیلات، سوءظن‏ها، توهمات و مشکلات واقفى موجود در رفتار و اعمال آنها مربوط است و اگر بر فرض موردى پیدا شد که سحرى در کار بود، مى‏توان از راه‏هاى زیر براى بطلان آن استفاده نمود:

1. استعاذه به خداوند و خواندن سوره‏هاى فلق و ناس.

2. خواندن و نوشتن آیات 75 تا82 سوره یونس و همراه داشتن آن.

3. دعا و تضرع به درگاه خداوند.

4. درخواست دعا از اولیاى واقعى خداوند.

5. صدقه دادن.

دعا براى فراهم شدن زمینه ازدواج با همسری شایسته از کارهای مستحب و مورد ترغیب خداوند است چرا که قبل از اقدامات شخصى و تصمیم گرفتن بر اساس فهم و شناخت فردى به خداوند روى آورده و از او خیرخواهى نموده‏اید و از اوهدایت جسته‏اید لذا در روایات متعدد حضرات ائمه(ع) ما را به دعا کردن و نماز خواندن براى دست یافتن به یک ازدواج موفق توصیه و سفارش نموده‏اند. کافى است با حسن اعتماد و قلب پاک رو به درگاه الهى آورید و دعا کنید. توجه شما را به روایت زیر جلب مى‏کنیم:

از امیرالمؤمنین نقل شده که هر کس قصد ازدواج داشته باشد دو رکعت نماز گذارد در هر رکعت پس از حمد سوره یاسین بخواند پس از اتمام نماز حمد و ثناى پروردگار گذارد.

افزون بر این، دو دعا را نیز زیاد بخوانید در قنوت نماز و بعد از هر نماز، در سجده و یا هر وقت دیگر:

1. « اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بطاعتک عن معصیتک خدایا مرا بی نیاز کن با حلالت از حرامت و با فرمانبرداریت از نافرمانیت». برخی از بزرگان توصیه کرده اند این دعا 114 مرتبه در یک مکان مقدس مانند مسجد یا زیارتگاه خوانده شود.

2. «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر ؛ خدایا! بی تردید من به خیری که تو بر من فرو می فرستی نیازمند و محتاجم (قصص، آیه 24)

قرآن مجید می فرماید که وقتی موسی گرسنه و تنها و بی سرپناه این دعا را خواند به لطف خدای عالی حضرت شعیب دختر خود را به سوی او فرستاد و او را به دامادی برگزید.

ان شاء الله دعاهای قرآنی برای همه ما مفید بوده و ظرفیت استفاده از آنها را داشته باشیم همچنین دعای معراج و نادعلی برای گشایش همه گرفتاری ها از جمله مشکل شما مفید است. از ائمه معصومین(ع) در این باره روایات متعددی داریم که ما در این مجال به یک مورد آن اشاره می کنیم:

امام صادق(ع) به ابوبصیر می فرمایند: هرگاه خواستی ازدواج کنی ابتدا دو رکعت نماز بجا بیاور سپس حمد و سپاس خداوند نما و بعد:

«اللهم انی ارید ان تزوج، اللهم فاقدر لی من النساء اعفهن فرجا، و احفظهن لی فی نفسها و فی مالی، و اوسعهن رزقا و اعظمهن برکه، و اقدر لی منها ولدا طیبا تجعله خلفا صالحا فی حیوتی و بعد موتی»؛ خداوندا! من می خواهم ازدواج کنم، خداوندا! برای من پاکدامن ترین زنان را مقرر فرما و کسی که خویشتن دار از همه نسبت به خود و نگهداری کننده ترین فرد در مالم باشد، که به واسطه آن نفسم (حالم) و مالم محفوظ بماند، کسی که فراخ ترین روزی و بیشترین برکت را در زندگی داشته باشد، و از وی برای من فرزندی طیب در نظر بگیر که جانشینی شایسته در حیات و ممات من باشد.

خواندن نماز امام زمان(ع) ودرخواست از آن حضرت هم مفید است.




موضوع مطلب :

       نظر
شنبه 90 آذر 19 :: 3:53 عصر
علی محمدی

 

همان گونه که انسان، خاک نیست، بلکه از خاک آفریده شده، شیطان نیز آتش نبوده، بلکه از آتش آفریده شده است و همان گونه که خاک می تواند به انسان، آسیب برساند، آسیب رساندن آتش به شیطان نیز موضوعی محال و دور از ذهن نیست، چنان چه نمونه های بسیاری وجود دارد که موادی با منشأ یکسان، بر یکدیگر تأثیر منفی گذاشته و به آنان آسیب می رسانند و نیز ویژگی های برخی مواد، با اندک تغییری در آن، کاملاً برعکس خواهد شد. فرد به ظاهر دانشمندی در جلسه ای که بهلول عاقل در آن شرکت داشت، این مسئله را مطرح نمود. مدتی بعد بهلول، پیشانی آن مرد را با کلوخی هدف قرار داده و سر او را مجروح و خون آلود نمود و در پاسخ اعتراض او بیان داشت که آیا مگر این کلوخ از خاک نیست و آیا مگر تو از خاک آفریده نشدی؟! اگر آتش نمی تواند آتش را بسوزاند، پس خاک چگونه می تواند به خاک آسیب برساند؟[1]

براین اساس، همان گونه که انسان، خاک نیست، بلکه از خاک آفریده شده، شیطان نیز آتش نبوده، بلکه از آتش آفریده شده است و همان گونه که خاک می تواند به انسان، آسیب برساند، آسیب رساندن آتش به شیطان نیز موضوعی محال و دور از ذهن نیست، چنان چه نمونه های بسیاری وجود دارد که موادی با منشأ یکسان، بر یکدیگر تأثیر منفی گذاشته و به آنان آسیب می رسانند و نیز ویژگی های برخی مواد، با اندک تغییری در آن، کاملاً برعکس خواهد شد. برای تبیین این موضوع مناسب است به نکات زیر توجه شود:

1- می دانیم که یخ از آب تشکیل شده و آب جوش نیز همان آب است و در ترکیب مولکولی آن ها، کوچک ترین تفاوتی نیست، اما اگر یخ را در مجاورت آب جوش قرار دهیم، آسیب دیده و به تدریج از میان خواهد رفت.

2- اگر از ما بپرسند که دشمن آتش چیست و با چه وسیله ای می توان به مبارزه با آن پرداخت، بی تردید آب را معرفی خواهیم نمود. آتش گرفتن آب، بسیار عجیب تر از آتش گرفتن آتش است! اما جالب است بدانیم که اگر آب را با عبور جریان الکتریسیته و با کمک کاتالیزور، به اجزای تشکیل دهنده آن، یعنی اکسیژن و ئیدروژن تقسیم نموده و هر کدام از این دو عنصر را در گوشه ای نگه داری نماییم و سپس شعل? آتش را به آن ها نزدیک کنیم، خواهیم دید که قسمت اکسیژن آن شعله ور شده و قسمت ئیدروژن آن منفجر خواهد شد! و جالب تر آن که بدانید خداوند به هر دو مورد آن در قرآن کریم، اشاره نموده و در بیان نشانه های قیامت، یک بار اعلام می دارد که در آن روز دریاها شعله ور خواهند شد،[2] و در جای دیگر تصریح به منفجر شدن دریاها می نماید![3]

برخی مفسران پیشین که در ارتباط با عناصر تشکیل دهند? آب، اطلاعی نداشتند، آتش گرفتن آب را موضوعی بسیار عجیب و تقریباً محال دانسته و بر همین اساس، برای این آیه، توجیهات مختلفی بیان می نمودند.[4] البته، روایتی از مولا علی (علیه السلام) وجود دارد که ایشان از فردی یهودی پرسیدند: جهنم کجاست؟ مرد یهودی پاسخ داد: دریا! امام (علیه السلام)، حرف او را تأیید نموده و فرمودند که او راست می گوید.[5]

 

 

یک ماده یا انرژی، با تغییراتی که در آن به وجود می آید، قابلیت های متفاوتی خواهد یافت و آبی که یک روز، خاموش کننده آتش به شمار می آمد، با تغییری فیزیکی، به کمک آتش شتافته و در شعله ور نمودن و انفجار آن، تأثیر مثبت خواهد گذاشت!

3- تمام گیاهان با فتوسنتز، یعنی با استفاده از نور خورشید (که برگرفته از آتش است)، رشد و نمو می یابند و حتماً می دانید که امروزه، در گلخانه ها، تنها با استفاده از آب و نور و حتی بدون نیاز به خاک، گیاهانی را پرورش می دهند. حال پرسش ما این است که اگر چنین گیاهانی که تنها از آتش و آب تشکیل شده اند را مقابل حرارت آتش قرار دهیم، آیا آسیبی به آنان وارد نخواهد شد؟!

4- امواج مختلفی در فضا وجود دارند؛ مانند امواج منتشره توسط ماهواره ها، ایستگاه های رادیو و تلویزیون، تلفن های همراه و دیگر وسائل مخابراتی و . که فرمول های مشترکی بر تمام آن ها حاکم بوده و تفاوت آنان، تنها در مواردی؛ مانند فرکانس ها و طول موج های مختلف است.

با این وجود، آن ها می توانند بر هم تأثیر گذار بوده و عملکرد صحیح یک دیگر را مختل نمایند!. جنگ الکترونیکی با استفاده از چنین قابلیتی امکان پذیر است. آیا این پرسش مطرح نمی شود که چگونه امواج می توانند به امواج دیگر آسیب برسانند؟! و .

امروزه، قانونی در فیزیک وجود دارد، مبنی بر این که: ماده و انرژی، هیچ گاه از بین نخواهند رفت، بلکه دائماً از حالتی به حالت دیگر تبدیل خواهند شد. به همین دلیل، یک ماده یا انرژی، با تغییراتی که در آن به وجود می آید، قابلیت های متفاوتی خواهد یافت و آبی که یک روز، خاموش کنند? آتش به شمار می آمد، با تغییری فیزیکی، به کمک آتش شتافته و در شعله ور نمودن و انفجار آن، تأثیر مثبت خواهد گذاشت!

پروردگاری که چنین قابلیت های شگفت آوری در جهان طبیعت آفریده است، به راحتی می تواند با اراد? خود و با فعل و انفعالات اندکی در خصوصیات شیطانی که از آتش آفریده شده و یا حتی تبدیلش به ماده ای قابل اشتعال، او را در آتش جهنم بسوزاند: “إن ذلک علی الله یسیر”؛ و این بر خداوند آسان است.[6]

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین، تفسیر اثناعشری، ج 4، ص 28، انتشارات میقات، تهران، 1363 هـ ش.

[2]. تکویر، 6، “و إذا البحار سجّرت”.

[3]. انفطار، 3، “و إذا البحار فجّرت”.

[4]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 20، ص 231، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 هـ ش.

[5]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 30، ص 43، دار المعرفة، بیروت، 1412 هـ ق.

[6]. حج،




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
شنبه 90 آذر 19 :: 3:51 عصر
علی محمدی

اصل واژه «شانس» فرانسوی و به معنای فرصت است و در فارسی قدیم این واژه وجود نداشته است.
اما آیا شانس به معنای رایج آن حقیقت دارد یا نه؟در توضیح آن باید گفت:هیچ چیز در عالم از روی تصادف و اتفاق رخ نمی‏دهد. همه چیز در نظامی متقن، متکی بر سلسله علل خویش هستند. ولی ما از آن جایی که علل را نمی‏شناسیم، نامش را تصادف و شانس می‏گذاریم.اگر پرده از روی سلسله علل کنار رود، خواهیم دید که هیچ چیز اتفاقی وجود ندارد، گرچه برخی از این علل از اختیار و علم ما خارج باشد. بنابراین باید کوشید تا با فراهم کردن اسباب و عوامل در هر زمینه‏ای، به ایجاد بخت و شانس پرداخت؟!
خوش شانسی و بد شانسی، بیشتر از آن که معلول علت‏های ناشناخته باشد، دستاورد تفکر و اندیشه هر شخص درباره خویشتن است. کسی که به هر دلیلی، خود را همواره بدشانس می‏داند، طبیعتا عملی متناسب با آن بروز می‏دهد و زمینه‏ساز بدشانسی خویش می‏شود.
نکته دیگر آن که ممکن است رفتارهایی از ما سر بزند - که عواقب آن مدت‏ها بعد ظاهر می‏گردد - ولی آدمی نتواند ریشه آن را دریابد. و قرآن قاعده‏ای کلی در این گونه موارد به دست می‏دهد و آن این که: «ما اصابک من سیئه فمن نفسک آنچه از بدی‏ها به تو می‏رسد، دستاورد عمل خودت می‏باشد» (نساء، آیه 79).
البته گاهی در میان مردم، شانس به مقدرات الهی اطلاق می‏گردد. مثلاً به شخصی که روزیش زیاد است و معمولاً در کارهای اقتصادی سود می‏کند می‏گویند فلانی خوش‏شانس است که برای تحلیل این مطلب باید با نگاهی گسترده‏تر به عوامل پدیده‏ها نگریست و علاوه برفعالیت‏های ظاهری شخص، به شرایط روحی و معنوی فرد و حتی تأثیر نسل‏های گذشته و تأثیر دعا یا نفرین دیگران در زندگی فرد و دیگر عوامل آشکار و پنهان در همواری یا ناهمواری زندگی توجه نمود که اگر منظور از شانس این معنا باشد ریشه در روایات و آیات دارد. زیرا از نظردین نیز این مسأله مورد قبول است. «والله فضّل بعضکم علی بعض فی الرزق....» (نحل، آیه 71).
امام علی(ع) می‏فرماید:خداوند روزی‏ها را مقدر فرمود و آن گاه آنها را زیاد و کم و به تنگی و فراخی عادلانه تقسیم کرد تا هر که را بخواهد به وسعت روزی و یا تنگی آن بیازماید و از این طریق سپاسگزاری و شکیبایی توانگر و تهیدست را به آزمایش گذارد،(نهج‏البلاغه، خطبه 91).
بنابراین همه اشخاص با توجه به فاکتورهای یاد شده در بالا، در شرایط یکسان آفریده نشده‏اند و مقدرات آنها نیز یکسان نیست. اما در نگاه عموم مردم که بسیاری از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعالیت ظاهری شخص توجه می‏کنند از سودهای کلان او تعبیر به خوش‏شانسی می‏کنند، پس شانس به معنای تصادف در سنت پیامبر(ص) و مکتب اسلام جایگاه ندارد و درست نمی‏باشد چرا که با اصل علیّت منافات دارد. چون اصل علیت عمومی و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکمفرماست و هر حادثی ضرورت و قطعیت وجود خود را و هم‏چنین شکل و خصوصیت زمانی و مکانی و سایر خصوصیات وجودی خود را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستنی میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودی و علل متقدمه اوهست. اما باید دیدگاه ما نسبت به علت‏ها گسترشیابد و علاوه بر علت‏های مادی و ظاهری به علت‏های روحی و معنوی نیز توجه کنیم و حتی تأثیر نسل‏های گذشته در نسل آینده را نادیده نگیریم،

 

   (شهید مطهری، انسان و سرنوشت، ص 55).




موضوع مطلب :

       نظر
شنبه 90 آذر 19 :: 3:50 عصر
علی محمدی

سؤالی که دراین نوشتار مورد بررسی قرار خواهد گرفت، این است که چگونه ایرانیان به سوی تشیع گرایش یافتند؟

  

سابقه دین اسلام در سرزمین ایران به عصر حیات «پیامبر اکرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران برمی‏گردد؛ و ورود رسمی این دین به این سرزمین، به سال 16 هجری و در زمان حکومت «عمر بن خطاب» خلیفه دوم.

 

اما سؤال اساسی این است که به رغم ورود اسلام به ایران در دوره خلفا و همچنین به رغم آنکه ایرانیان قرون اولیه، اکثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اینک شاهد اکثریت ایرانیان شیعی هستیم؟

 

در این نوشته، بحث کلامی مطرح نیست. بلکه از دیدگاه "جامعه‏شناسی تاریخی" بررسی می‏کنیم که چه تحولاتی باعث شد که اکثر ایرانیان، شیعه شوند.

 

در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است:

 

1. پاسخ های نادرست و افسانه‏ای. 

 

2. پاسخ صحیح و منطقی.

 

در اینجا ضمن طرح چند پاسخ افسانه‏ای و نقد آنها، در انتها پاسخ صحیح را ارائه خواهیم کرد. 

 

1. پاسخ‏های نادرست و افسانه‏ای:

 

1 ـ 1. ازدواج امام حسین (ع) با شهربانو دختر یزدگرد سوم از سلسله ساسانی، باعث علاقه ایرانیان به اهل بیت(ع) و در نتیجه تشیع ایرانیان شده است.

 

نقد این پاسخ: 

اولاً: اساس چنین داستانی صحیح نیست.

 

ثانیاً: لازمه‏ی صحت این داستان آن است که ایرانیان می‏بایست به خود سلسله ساسانیان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالی که ایرانیان اجازه داده‏اند تا این سلسله براحتی فرو بپاشد و حتی یزدگرد نیز پا به فرار گذاشت و در شهرهای مختلف ایران آواره بود تا این که سرانجام توسط "آسیابانی ایرانی" در "مرو" کشته شد.

 

ثالثاً: پاسخ دیگری هم شهید مطهری می‏دهد و آن اینکه تعدادی از امویان هم با ساسانیان پیوند زناشویی بستند. پس چرا ایرانیان نسبت به امویان علاقه‏مند نشدند؟

 

2 ـ 1. ایرانیان در اصل ضد اعراب، ضد اسلام و ضد مسلمانان بوده‏اند. وقتی ایران توسط مسلمانان فتح شد، ایرانیان مجبور بودند در ظاهر بگویند ما مسلمان شده‏ایم و الا کشته می‏شدند یا باید جریمه می‏پرداختند. لذا در ظاهر اسلام را قبول می‏کردند اما در واقع همان عقاید زرتشتی‏گری و عقاید قبل از اسلام خود را حفظ کردند و ادامه دادند لکن تحت عنوان شیعه. پس تشیع، مذهبی است که در اصل به دست ایرانیان ساخته شده و ربطی به اسلام ندارد، بلکه مذهبی ایرانی است.

نقد این پاسخ:

 

اولاً: این نظریه زمانی می‏تواند صحیح باشد که رهبران اصلی شیعه ایرانی باشند؛ در حالی که همه رهبران اصلی شیعه که ائمه معصومین علیهم السلام هستند، عرب هستند.

 

ثانیاً: این نظریه در صورتی صحیح است که شیعیان اولیه همه ایرانی باشند در حالی که جز تعداد کمی از شیعیان اولیه ـ نظیر «جناب سلمان فارسی» ـ غالب شیعیان از عرب‏ها بودند.

 

ثالثاً: نظریه فوق وقتی می‏تواند صحیح باشد که منابع و متون اصلی شیعه با سایر مسلمانان تفاوت می‏داشت و می‏بایست این تفاوت در منابع ایرانی خود را نشان دهد. در حالی که اینطور نیست. اولین منبع اصلی مسلمان قرآن کریم است که شیعه و غیر شیعه به آن اعتقاد دارند. دومین منبع سنت است. اجماع هم به همان کتاب و سنت برمی‏گردد و عقل به مستقلات عقلیه باز می‏گردد که اختصاص به ایرانیان ندارد بلکه مربوط به همه است.

 

رابعاً: نظریه فوق وقتی می‏توانست قرین واقع باشد که ایرانیان از همان قرون اولیه تماماً شیعه باشند. در حالی که ایرانیان در این دوره‏ها غالباً غیر شیعه بوده و به اسلام اهل سنت گرایش داشتند و اکثر رهبران اهل سنت هم از ایرانیان بودند. همچنین مؤلفان متون دینی اهل سنت اکثراً ایرانی هستند و این نکته‏ای است که شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران می‏آورد.

 

خامساً: رهبران و دانشمندان شعیه تا قرن دهم اکثراً غیرایرانی بودند و خارج از ایران زندگی می‏کردند. «شیخ مفید»، «سید مرتضی»، «محقق حلی»، «شهید اول و ثانی» و علمای جبل عامل که بعدها به دعوت صفویه به ایران آمدند و همچنین «محقق کرکی» که حوزه‏های علمیه شیعه را در ایران و عراق و مناطق دیگر گسترش داد، همه غیرایرانی بودند. این نکته صحیح است که فرهنگ، زبان و زمان و مکان و رسم و عادات در آموزه‏های مذهبی تأثیرگذار است. اما اینگونه نیست که این عوامل سبب شوند یک مذهب تشیع خاص ایرانیان تأسیس شده باشد. اتفاقاً فقه شیعی بر عنصر زمان و مکان، تاریخ و غیره تأکید فراوان دارد. بنابراین، تأثیر و تاثر قابل انکار نیست ولی مسأله نمی‏تواند تعیین کننده باشد.

 

برخی آموزه‏های فلسفی قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است. بعضی از عادات و داستان‏ها هم منتقل شده است. در واقع ایرانیان برخی از میراث‏های خود را حفظ کرده‏اند، اما آن را هرگز جزیی از تشیع ندانسته‏اند. بلکه یکسری از این مسائل مربوط به آداب و رسوم ملی ماست که ربطی به تشیع ندارد. مثل زبان فارسی، عید نوروز و... ایرانیان هیچ گاه زبان فارسی را رها نکردند. زیرا بین اسلام و ایران تضادی نبوده است. بلکه در مواردی که تعارضی وجود داشته، ایرانیان خود به نفع اسلام از آن دست کشیده‏اند و اسلام را مقدم دانسته‏اند.

 

3 ـ 1. ایرانیان تا قرن دهم سنی بودند. از آن پس با زور صفویان به شیعه گرایش یافتند. زیرا شاه اسماعیل صفوی وقتی در تبریز تاج گذاری کرد، بسیاری از سنی‏ها را قتل عام نمود.

 

نقد پاسخ فوق:

 

اولاً: شاه اسماعیل یک جوان 14 ساله بود و نمی‏توان پذیرفت که وی بدون حمایت شیعیان به قدرت رسیده باشد. زیرا منطقی نیست که حامیان وی از سنی‏ها باشند و علیه مذهب خود، شاه اسماعیل را به نفع مذهب تشیع حمایت کنند. بنابراین، در ایران آن زمان شیعیان زیادی وجود داشته‏اند که صفویه به اتکای آنان توانسته‏اند قدرتی تشکیل دهند و در برابر عثمانی که یک امپراتوری پر قدرت مدعی سنی بود، بایستند و مقابله کنند و در نهایت حکومت تشکیل دهند.

 

ثانیاً: در تاریخ ثابت نشده است که صفویه با زور شمشیر شیعه را در ایران به وجود آورده باشند. البته به صورت جزیی و موردی، اهل سنت مورد آزار صفویان واقع می‏شدند، چنانکه شیعیان مورد آزار عثمانی‏ها قرار می‏گرفتند. روشن است که عمل هر دو حکومت نادرست و غیراسلامی بوده است.

 

2. پاسخ صحیح و منطقی:

 

نخست باید بپذیریم که استقرار و نفوذ یک مذهب در میان یک قوم، امری نه دفعی بلکه به صورت تدریجی است. ما نباید به دنبال تاریخ خاص و معینی باشیم. به نظر می‏رسد از زمانی که اولین ایرانی به تشیع گرایش یافته تا زمانی که تشیع در ایران فراگیر شد و اکثریت ایرانیان را شیعیان تشکیل دادند، حدود 10 قرن به طول انجامیده باشد.

 

اتفاقاتی که طی 10 قرن اولیه اسلام در ایران به وقوع پیوست باعث فراگیری تشیع در ایران شد که به اجمال می‏توان آنها را اینگونه مرور کرد:

 

1 ـ 2. نخست آنکه «جناب سلمان» صحابه با وفای پیامبر و اهل بیت، فردی ایرانی و شیعی بود. در یمن نیز ایرانیانی وجود داشتند که متمایل به سمت اهل بیت بودند. یمن توسط حضرت علی (ع) و در زمان حیات رسول اکرم (ص) به اسلام ایمان آورد و اهل یمن از همان زمان با حضرت علی (ع) آشنا شدند؛ در حالی که ساحل خلیج فارس تا یمن تحت نفوذ ایران بود.

 

2 ـ 2. در دوره خلیفه دوم، وی تبعیض‏هایی بین عرب و عجم قائل شد که موجب آزردگی خاطر ایرانیان گردید. پس از کشته شدن خلیفه دوم به دست یک ایرانی، فرزند وی چند تن از ایرانیان موجود در مدینه را به قتل رساند. اما وقتی حضرت علی(ع) به حکومت رسید اعلام کرد که بین عرب و عجم تفاوتی نیست و عرب هیچ گونه فضلی بر عجم ندارد و این باعث شد تا ایرانیان به حضرت علی(ع) گرایش پیدا کنند. همچنانکه «امام زین العابدین(ع)» با خریدن و آزاد کردن تعداد زیادی از بردگان و بندگان غیر عرب، جمعیت زیادی از موالیان در مدینه ایجاد کرد که محب اهل بیت(ع) بودند.

 

3 ـ 2. پس از شهادت حسین بن علی(ع) ایرانیان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام یزیدی و اسلام حسینی. بنی امیه با آن سابقه ظلم‏ها و اعمال تبعیض‏ها نمی‏توانست در قلوب ایرانیان جایی داشته باشد و به صورت طبیعی ایرانیان به سوی امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) گرایش پیدا کردند و بعدها در سقوط بنی امیه بیشترین کمک‏ها را نمودند. زیرا بنی عباس با شعار حمایت از آل محمد (ص) قیام کردند. اما بعد معلوم شد که این جریان نیز با جریان اهل بیت فاصله دارد.

 

4 ـ 2. در طول تاریخ، برخی از شاگردان امام جعفر صادق و سایر ائمه ـ علیهم السلام ـ در ایران حضور یافتند و به طور گسترده مکتب اهل بیت(ع) را تبلیغ کرده و ایرانیان را به مذهب آنان دعوت می‏کردند.

 

5 ـ 2. حضور حضرت امام رضا(ع) در خراسان عامل دیگری است. یکی از دلایلی که «مأمون» می‏خواست امام رضا(ع) را ولیعهد کند، مقابله با عرب‏هایی بود که از برادرش «امین» حمایت می‏کردند. تحلیل وی این بود که با ولایت عهدی امام رضا(ع) هم ایرانیان شیعی را به سوی خود جذب خواهد کرد و هم شیعیان عرب؛ و این باعث تقویت قدرت وی و ضعف امین خواهد شد.

 

6 ـ 2. بسیاری از امام زادگان از ظلم «منصور دوانیقی» و دیگر خلفای ستمگر به ایران آمدند و پراکندگی آنان در سراسر ایران عامل دیگری در گسترش تشیع در ایران بود. همانطور که حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در شیراز و «حضرت عبدالعظیم(ع)» در ری، از دلایل مهم روی آوری مردم ایران به سمت تشیع است.

 

7 ـ 2. در عصر سلاطین شیعه‏ی آل‏بویه موجبات تبلیغ مکتب اهل بیت(ع) بیش از پیش فراهم شد و کتب مهم شیعی مثل تهذیب، استبصار، کافی و من لایحضره الفقیه در این زمان تألیف شد. بزرگانی چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی و سید رضی توانستند در این عصر اسلام شیعی را به مردم معرفی نمایند.

 

8 ـ 2. در دوره ایلخانان، حضور علامه حلی به مدت 10 سال در ایران و آزادی وی در بیان احکام و مهارت او در فقه و کلام و نیز تلاش‏های «خواجه نصیر الدین طوسی» عامل دیگری در این زمینه است.

 

9 ـ 2. حلقه آخر این جریان تاسیس دولت صفویه و اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی و حضور و دعوت از علمای شیعه از سراسر جهان اسلام است. این همه سبب شد تا بالاخره در عصر صفویه پس از طی 10 قرن، اسلام شیعی در ایران گسترش یابد و به صورت یک مکتب و مذهب فراگیر در این کشور معرفی شود.




موضوع مطلب :

       نظر
شنبه 90 آذر 19 :: 3:48 عصر
علی محمدی

      

1. یکی از فضلا که چند سالی در محضر علامه درس خوانده می‌گوید: «عازم بیت‌الله الحرام بودم، برای خداحافظی خدمت علامه رفتم و گفتم نصیحتی بفرمایید که توشه راهم باشد. این آیه را قرائت فرمودند: «فاذکرونی اذکرکم: به یادم باشید تا به یادتان باشم.» بعد افزودند: «به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد. اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی می‌یابد و اگر در کاری ماند، نمی‌گذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد، خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه، البته به یاد انسان خواهد بود.»

2. استاد امجد می‌گوید: هرگاه از ایشان می‌پرسیدم: «چگونه قرآن بخوانیم؟» می‌فرمود: «توجه داشته باشید که کلام‌الله است.» در اینجا مناسب است به دو روایت اشاره شود که اگر معنای ژرف و خاص «تجلی» را بدانیم و التفات داشته باشیم که کلام از متکلم جدا نیست، آن دو را جامعترین روایت در معرفی قرآن خواهیم دانست: حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «فتجلی سبحانه لهم فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه بما أراهم من قدرته: پس خداوند سبحان، در کتابش (قرآن) بر بندگان، بی آنکه [ بتوانند] او را ببینند، تجلی کرد به آنچه از توانایی اش به آنان نشان داد.» حضرت صادق علیه‌السلام فرمود: «لقد تجلی‌الله لخلقه فی کلامه ولکنهم لایبصرون: خداوند در سخن خویش (قرآن) بر آفریدگان خود تجلی کرده، اما آنان او را نمی‌بینند.»

3. نجمه السادات طباطبایی (فرزند علامه) از قول پدر می‌گوید: «بشر باید عاطفه داشته باشد. کسی که عاطفه ندارد، یعنی با قرآن دوست نیست! ما هر چه داریم، از اهل بیت پیامبر علیهم‌السلام داریم. . . ما همه آبروی خود را از محمّد و آل محمّد علیهم‌السلام کسب کرده‌ایم.»

4. استاد امجد: شخصی به مرحوم علامه عرض کرد: «با این پدر و مادرهای پرتوقع چه کنیم؟» فرمودند: «غیبت پدر و مادرها را نکنید!»

5. علامه می‌فرمود: «در شب و روز زمانی را برای حسابرسی خود قرار بدهید و ببینید که این 24 ساعت چگونه بر شما گذشته. اهل محاسبه باشید. همان‌طور که یک بازرگان، یک کاسب، دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب می‌کند، ببینید در شبانه روزی که بر شما گذشته، چه چیزی اندوخته‌اید، چه گفته‌اید، یک یک رفتار و گفتارتان را حساب برسید، از نادرستی‌ها استغفار کنید و سعی کنید تکرار نشود، و برای آنچه شایسته و صالح و به فرمان حاکم عقل بود، خدا را شاکر باشید تا به تدریج برای شما تخلق به اخلاق ربوبی ملکه بشود.»

6. آیت‌الله استاد حسن‌زاده آملی: یکی از کلمات قصار علامه طباطبایی این بود که: «ما کاری مهمتر از خودسازی نداریم.» البته این نه به این معناست که انسان همه کارها و وظایفش را کنار بگذارد و برود یک گوشه‌ای مشغول خودسازی شود، بلکه خودسازی اصلی در اجتماع بودن و به وظایف خود عمل کردن و گناه نکردن است.

7. علامه طباطبایی: «تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن؛یعنی حریم دل را پاسبانی کردن. یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن. پاسبان حرم دل بودن. این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی، این نهال سعادت را پروراند. بزرگترین و مهمترین کاری که در عالم داریم و هیچ کاری از اطوار و شئون زندگی ما مهمتر از آن نیست، این است که خودمان را درست بسازیم.»

8. علامه می‌فرمود: «بزرگترین (و سخت ترین) ریاضتها، همین دینداری است.»در روایتی از حضرت امیر علیه السلام هست که می‌فرماید: «الشریعه ریاضه النفس: آیین اسلام و احکام آن، ریاضت و ورزیدگی نفس می‌آورد.»

9. آیت‌الله حسن زاده به نقل از علامه می‌فرمود: «ما سرانجام هر چه را در خارج می‌جستیم، در درون یافتیم.»

بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست

از خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی

10. علامه طباطبایی: «هنگامی که حقایق برای سالک کشف می‌شوند، به صورتهایی رخ می‌نمایند و در ابتدای امر، تمثلات رعد و برق و لرزه و مانند اینها روی می‌دهد ودر این حال کشف مثالها و صورتهایی پیش می‌آیند و انسان، موفق به زیارت جمال مبارک رسول اکرم و امامان علیهم‌السلام می‌شود. . .»

11. ایشان می‌فرمود: «عناوین دنیوی، اگر وفا و دوام داشته باشند، تا لب گورند و نوعاً هم، بی وفا هستند، بعد از آن مائیم و ابدِ ما.»

12. استاد حسن زاده آملی نقل می‌کردند: خداوند درجات ایشان را متعالی بفرماید که لفظ «ابد» را بسیار بر زبان می‌آورد و در مجالس خویش چه بسا این جمله کوتاه و سنگین و وزین را به ما القا می‌فرمود که: «ما ابد در پیش داریم. هستیم که هستیم.» انما تنتقلون من دارالی دار؛انسان از بین رفتنی نیست، باقی و برقرار است، منتها به یک معنی لباس عوض می‌کند و به یک معنی، جا عوض می‌کند.

13. آیت‌الله مصباح: «آقایی در قم بود که آلبومی از عکس‌ همه بزرگان و علما درست کرده بود. از هر یک از علما و مراجع عکسی همراه با امضایی تهیه کرده بود. از من خواستند که عکسی هم از علامه برایش بگیرم. . . مرحوم علامه عکسی از خودشان را دادند و پشت آن، این شعر حافظ را نوشتند:

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

نقطه عشق نمودم به تو‌هان! سهل مکن

ورنه تا بنگری از دایره بیرون باشی

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کِی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟

14. استاد امجد از قول علامه می‌گوید: «اگر یک کاه برداری، در همه عالم(هستی) اثر می‌گذارد! «پس گناه کردن چه اثری بر هستی می‌گذارد؟»

15. استاد فاطمی نیا به نقل از علامه می‌فرمود: «گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب می‌اندازد.»

16. حجت الاسلام سید احمد فاطمی: در اوایل طلبگی، روزی مرحوم علامه به حجره‌ام تشریف آوردند و فرمودند: «به ظاهر در اینجا غیبت شده است!» گفتم: «بله؛پیش از آمدن شما، چند نفر که درسشان از من بالاتر بود، اینجا بودند و غیبت کسی را کردند.» فرمودند: «باید می‌گفتی از اینجا بروند، این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست؛اتاق خود را عوض کن.»

17. می‌فرمود: «درس اخلاق، گفتنی نیست، عمل است.»

18. علامه هر شب جمعه به زیارت اهل قبور می‌رفت و معتقد بود: «رفتن به قبرستان در سازندگی انسان مؤثر است.»

19. استاد حسن زاده آملی: وقتی به حضور شریف علامه طباطبایی، تشرف حاصل کرده بودم و عرض حاجت نمودم، فرمود: «دعای سحر حضرت امام باقر علیه‌السلام را فراموش مکن که در آن جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفی از حور و غلمان نیست. اگر بهشت شیرین است، بهشت‌آفرین شیرین‌تر است.»

20. استاد علی احمدی: وقتی دروس سطح را خدمت علامه طباطبایی تمام کردم، از ایشان پرسیدم: «فلسفه بخوانم یا نه؟ فرمود: «اگر می‌خواهی بخوانی [ تا جایی که] صاحب نظر شوی، بخوان؛و اگر حوصله نداری و صرفاً می‌خواهی چند اصطلاح را یاد بگیری، نخوان.»

21. حجت‌الاسلام قرائتی: روزی در مسیر راه به علامه طباطبائی برخوردم. خواستم مرا نصیحت کند؛فرمود: «بحارالانوار را زیاد مطالعه کنید و از روایتهای آن ساده نگذرید.»

22. حجت الاسلام ضرابی: علامه می‌فرمود: «هرج و مرج علمی شده و هر کس دست به قلم برده و. . .»؛لذا به این جانب سفارش می‌فرمود: «تا خوب پخته نشدید، دست به قلم نبرید و کتاب به جامعه عرضه نکنید.»

23. جوانی در نامه‌ای به علامه نوشت: «جوانی هستم 22 ساله، در محیط و شرایطی زندگی می‌کنم که هوای نفس و آمال بر من تسلط فراوان دارد و مرا اسیر خود ساخته‌اند و سبب باز ماندنم از حرکت به سوی‌الله شده‌اند. به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند، بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ نصیحت نمی‌خواهم، بلکه دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم.»

در پاسخ نوشتند: «برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در نامه مرقوم داشته‌اید، لازم است همتی برآورده و توبه‌ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که هنگام صبح از خواب بیدار می‌شوید، قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش می‌آید، رضای خدا را مراعات خواهم نمود. آن وقت در سر هر کاری که می‌خواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت؛به طوری که اگر نفع اخروی نبود، انجام نخواهید داد و وقت خواب چهار پنج دقیقه در کارهایی که روز انجام داده‌اید، فکر کرده و یکی یکی از نظر خواهید گذرانید.

هر کدام مطابق رضای خدای انجام یافته، شکر بکنید و هر کدام تخلف شده، استغفار. این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش گرچه در ابتدا سخت است و در ذائقه نفس تلخ، ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبّحات (حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن) را بخوانید و اگر نتوانستید، تنها سوره حشر را بخوانید و پس از 20 روز، حالات خود را برای بنده بنویسید. ان‌شاء‌الله موفق خواهید بود.

 

  ? منبع: روزنامه - اطلاعات - تاریخ شمسی نشر 29/8/1389

 




موضوع مطلب :

       نظر
شنبه 90 آذر 19 :: 3:45 عصر
علی محمدی

در مورد چگونگی خلقت آسمان و زمین در شش مرحله باید بگوییم‌  :
وقتی ارادة خدا بر وجود   چیزی تعلق گرفت‌، وجود آن‌، بر چیز دیگری غیر از ارادة خدا توقف ندارد و ارادة خدا   علت تامة وجود آن است‌; اما هر طور که اراده کند، همان طور موجود می‌شود; یعنی اگر  اراده کند در یک لحظه موجود شود، در همان یک لحظه و اگر اراده کند در چند میلیون سال موجود شود در همان مقدار از زمان‌، بدون کم و زیادی موجود می‌شود.(1) در واقع آن‌چه خدا انجام می‌دهد، همان اراده است‌، که اراده زمان‌بردار نبوده و در زمان واقع نمی‌شود. اما آن‌چه تحقق می‌یابد و موجود می‌شود دو قسم است‌: یا موجودی مادی و محدود به ظرف زمان است و یا موجودی مجرد و غیر زمانی‌; در مورد مجردات واضح است که وجودشان زمان بردار نیست و بلافاصله بعد از ارادة خدا در یک لحظه موجود می‌شوند. اما، از آن‌جا که ماده شایستگی آفرینش دفعی را ندارد، محال است موجودات مادی در یک لحظه خلق شوند و این به قدرت خالق ربطی ندارد; مثلاً: اگر گفته شود در ظرف یک لیتری نمی‌توان دو لیتر شیر ریخت‌، به این مفهوم نیست که شیر کم و محدود است‌، بلکه ظرف محدود است‌. همان طور که مکان و طول و عرض بُعد وجودی موجودات مادی است‌; بنابراین تحقق یافتن ماده بدون آنها محال است‌، بدون زمان هم ممکن نیست بوجود بیایند. و زمان‌دار بودن‌، مقتضای مادی بودن آنها است‌، به عنوان نمونه‌: یا یخ موجود نمی‌شود و یا اگر موجود شود حتماً سرد است و ممکن نیست یخی باشد که سرد نباشد. پس در خلقت موجودات مادی آنچه از خدا واقع می‌شود، همان اراده است‌. و چون موجود مادی به علّت‌ِ مادّی بودن‌، زمان‌دار است‌، باید در زمان مشخصی موجود شود و خلق‌ِ موجود مادی بدون زمان محال است‌(2)اما اینکه چرا زمان خلقت عالم 6 روز بوده نه کمتر و نه بیشتر؟ یعنی چرا خدا اراده کرد که در 6 روز موجود شوند؟ ابتدا باید گفت‌: مراد از 6 روز (ستّة ایّام‌) شش روز از روزهای معمولی نیست‌، چون روز معمولی از حرکت زمین به دور خود و به دور خوشید حاصل می‌شود، که قبل از خلق آسمان و زمین معنا ندارد، بلکه مراد از آن 6 قطعه از زمان‌،(3)یا 6 دورة خلقت و 6 مرحلة خلقت‌،می‌باشد.(4) اما دلیل 6 مرحله بودن یا 6 بُرهه از زمان بودن خلق آسمانها و زمین این است که‌، مسیر عادی تکامل آسمان و زمین و قابل سکونت شدن زمین همان مقدار بوده است‌، و خدا اراده کرده است که همة امور به اسباب عادی خود تکامل یافته و مسیر عادی خود را طی کنند، که این‌، همان ارادة تکوینی خداست‌. همان طور که سیر عادی تکامل جنین 9 ماه و 9 روز طول می‌کشد، اما خدا قادر است در کمتر از آن هم آنرا کامل کند.
پس‌: اوّل این که خلقت آسمانها و زمین به علّت مادّی بودنشان زمان‌مند است و در یک لحظه ممکن نیست‌.
دوّم‌: چرا در کمتر از 6 مرحله یا شش مرحله اززمان نشد؟ به دلیل این بوده است که خدا خواسته مسیر عادی و طبیعی تکامل خود را طی کنند و ارادة تکوینی خدا بر همین است‌.
1:
تفسیر نمونه‌، ج 1، ص 418، بقره 117
2:
با استفاده از معارف قرآن‌، مصباح یزدی‌، ص 177 ـ 192، نشر انتشارات اسلامی‌
3:
المیزان‌،ج 17،ص362، نشر جامعة مدرسین‌
4:
معارف قرآن‌، مصباح یزدی‌، ج 2، ص 241، نشر در راه حق‌

 

 

فلسفه ساختن خانه خدا چیست چرا خدا دستور ساخت آنرا داد؟

 

براساس آیات قرآنی و هم چنین اسناد تاریخی در باب ساختن کعبه، مکه نمادی از برکات الهی، هدایت بشر، آل عمران (3)، آیه 96. و محل اجتماع بقره (2)، آیه 125. برای عبودیت حضرت حق تلقی شده است. خداوند متعال با افاضه خیر فراوان دنیوی بر این مکان که قبل از آن خشک و لم‏یزرع بود، رزّاقیت خود را به عرصه نمایش درآورد، ابراهیم (14)، آیه 37. و با ارائه این حقیقت که آنجا محلی است برای وصول به مقام قرب الهی، چگونگی سلوک بندگی را، برای هدایت جهانیان به تصویر کشید. چنان که با مقرر فرمودن یک سلسله اعمال تشریعی در ایام خاص، کیفیت سیر عبودی را به انسان‏ها خاطرنشان می‏سازد که آدمی باید از نفس خود هجرت کرده، با پاک‏سازی خود از هرگونه آلودگی، تعلّق، رنگ و هیئت غیرخدایی و با اخلاص، اقبال و توبه خاص، به مقام قرب ربوبی باریابد.
طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ج 1، ص 298.

علاوه بر آن، خانه خود را نشانگر مقام ابراهیم، حرم امن و حج توانمندان تلقی فرمود که هر یک نشان دهنده عظمت مقام حضرت حق‏اند و به واقع چه نشانی گویاتر و رساتر از این موارد که هر سال هزاران نفر در این مکان مجتمع گشته و با انجام مناسک و اعمالی، عبودیت خداوند را به نمایش گذارند که این خود برای دیگر مردمان، بیدارگر و تحول‏آفرین است. همان، ج 3، ص 354.

خداوند، دستور ساخت این خانه را صادر فرمود تا به عنوان قبله در نماز، در کشتن گوسفندان و در مواجهه اموات، یادآور خویش به مردم باشد. علاوه بر آنکه همه دل‏هایِ به ظاهر متفرق را به یک سو جمع نموده است تا روح توحید و یکی بودن را در آنها بپروراند و به واسطه آن، دین خود را زنده و پایدار سازد. همان، ج 6، ص 142.

ملاحظه می‏فرمایید که در تمام این تحلیل‏ها غرضی جسمانی و مادی نهفته نبود تا ساختن کعبه با جسم نبودن خدا ناسازگار باشد؛ بلکه هدف از برپایی چنین مکان شریفی چیزی نیست جز قرار دادن نماد و نشانی از مسائل معنوی و فرامادی.

 

 

تشبیه کعبه به بت تشبیهی نادرست است، زیرا بت معبود بت پرستان است، نه معبد آنها. به بیان دیگر تندیس هرچیزی شبیه همان چیز است خداوند که جسم ومادی نیست تا کعبه تندیس ومجسمه او به شمار آید.




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
شنبه 90 آذر 19 :: 3:43 عصر
علی محمدی

مرد جوانی که مربی شنا و دارنده چندین مدال المپیک بود، به خدا اعتقادی نداشت.او چیز هایی را که درباره خداوند و مذهب می شنید مسخره می کرد.

شبی مرد جوان به استخر سرپوشیده آموزشگاهش رفت.چراغ خاموش بود ولی ماه روشن و همین برای شنا کافی بود.مرد جوان به بالاترین نقطه تخته شنا

رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شیرجه برود.ناگهان سایه بدنش را همچون صلیبی روی دیوار مشاهده کرد.احساس عجیبی تمام وجودش را فرا

گرفت.از پله ها پائین آمد و به سمت کلید برق رفت و چراغ ها را روشن کرد. و دید آب استخر برای تعمیر خالی شده بود......




موضوع مطلب :

       نظر
سه شنبه 90 آبان 10 :: 9:9 عصر
علی محمدی

http://www.islamenab.ir/image.php?image_id=1620&view=standard

مادرش از شرم عرق کرده و انگار زیر چادری که کشیده توی صورتش بغضش را قایم می‌کند. نگاهش را دوخته به ابوالفضل. من و عکاس هم همین کار را می‌کنیم. حرف زدن سخت شده که ابوالفضل به دادمان می‌رسد و از خواب بیدار می‌شود و خوش‌اخلاق توی صورتمان نگاه می‌کند و می‌گوید "سلام". سختی فضا می‌شکند.

 

مادر ابوالفضل که به حرف می‌آید می‌فهمیم که منبع درآمدی ندارند. از شدت تنگنا تمام مدارک و شناسنامه گروی این و آن هستند. مدتی جل و پلاسشان در پارکی پهن بوده و کسی دلش به رحم می‌آید و موقتا می‌آیند اینجایی که هستند. هنوز پاییز نرسیده آنقدری سرد شده که نشود شب‌ها سر آسوده به زمین گذاشت. بچه‌ها مریض شده‌اند. مادر هم. ابوالفضل سرفه می‌کند ولی هنوز خوش‌اخلاق است. حتی وقت‌هایی که خودش را خراب می‌کند و مادر باید جایش را عوض کند باز آرام و خنده‌رو است.

اثاثشان را که نگاه کنی یک نکته مثبت پیدا می‌کنی! کشیدنش این طرف و آن طرف سخت نیست. سبک‌اند چون اساسا اثاثی به آن معنی در کار نیست.ابوالفضل دوباره دستم را می‌گیرد و نگاهم را از اثاث قلیل به سمت خودش می‌گیرد. یاد سلامش می‌افتم. از خودم می‌پرسم جوابش را چه کسی خواهد داد؟

لازم به یادآوری است کسانی که شماره تماس را برای یاری این خانواده را می‌خواهند به fardanews.com@gmail.com         ایمیل بزنند تا شماره حساب آن خانواده برای آنها ارسال گردد




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
سه شنبه 90 آبان 10 :: 9:6 عصر
علی محمدی

مردى داراى دو زن بود که هر دو نفر آنها باردار بودند. هر یک از آنها آرزو مى کرد، فرزندى که به دنیا مى آورد پسر باشد، تا بدین وسیله پیش ‍ شوهرش محبوبتر گردد. در آن زمان - به دلیل پایین بودن سطح فرهنگ و نقش مهمى که مردان در تقویت بنیه نظامى داشتند - داشتن فرزندان پسر، افتخار بوده و داشتن فرزندان دختر، موجب سرافکندگى محسوب مى شد.

از قضا هر دو زن در یک شب تاریک و در یک اتاق ، زایمان مى کنند. یکى از آنها دختر، و دیگرى پسر به دنیا مى آورد. زنى که دختر زاییده بود، در یک زمان مناسب ، فرزندش را با نوزاد پسر هوویش عوض مى کند و وانمود مى کند که او پسر زاییده و هوویش دختر. این کار باعث اختلاف و درگیرى بین دو هوو شده و کسى نمى تواند در این مورد قضاوت کند. طبق معمول ، براى قضاوت در این مورد، به دریاى علم و حکمت ، امیرمؤ منان ، حضرت على (علیه السلام ) مراجعه مى شود. آن حضرت دستور مى دهد، هر دو مادر، مقدار معین و مساوى از شیر خود بدوشند. آنگاه آن دو شیر را در ترازوى دقیق وزن مى کنند. با کمال تعجب متوجه مى شوند، وزن حجمى یکى از شیرها بیشتر از دیگرى است . آنگاه آن حضرت حکم مى کند که فرزند پسر متعلق به همان زنى است که شیرش سنگین تر است .))

مى بینیم به دلیل اختلاف ساختمان جسمانى زن و مرد، خداوند متعال حتى در تغذیه نوزادان نیز اختلاف قایل شده است . شیرى که پسر از آن تغذیه مى کند، باید از املاح و فلزات بیشترى برخوردار باشد، تا استخوان بندى و اسکلت و همچنین عضلات محکم تر و نیرومندترى را براى مردانى که وظایف سنگین تر، خشن تر و خطرناکترى به عهده خواهند داشت ، فراهم سازد.




موضوع مطلب :

       نظر
سه شنبه 90 آبان 10 :: 9:5 عصر
علی محمدی

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ 
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
 
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیش تر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است .فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیش تر می‌شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى
  نمانده باشد.




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
سه شنبه 90 آبان 10 :: 3:20 عصر
علی محمدی
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >