علی محمدی-طلبه ای از زنجان کم گوى و گزیده گوى چون دُرّ
نمیدانم تا کدامین قلۀ اهدافم صعود خواهم کرد؛ اما بیوقفه به سوی آخرینش در حرکتم درباره وبلاگ آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم. بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد. آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
خداوند متعال به بنده اش میفرماید :
(تو باید بتونی، من نگذارم و تو بگی چشم)
پس منو تو کی میخوایم به هم برسیم ! آغاز آزردگی روحی ما با دستورات الهی
آغاز تزکیه شدن ماست. معنا ندارد کسی که ورزش میکند تا ضربانش رفت بالا بنشیند؛ تازه ورزش از این به بعد شروع میشود حالا باید عرق بریزید آخ آخ دارم عرق میکنم حالا تو مگر فرزند مادر هستی؟ قدیمها میگفتند بچه ننه تو باید ورزش کنی باید یک کم عضلاتت حال بیاید بالاخره یک تکانی به خودت بده؛ نه نه نفسم دارد بشمارش بالا میرود؛ ای بابا حالا بعضیها اینجوری دین داری میکنند دستورات الهی را تا سختش میشود میگوید نه نه نه این چه دینی است؛ عزیز من پس اصلاً چرا تو دنیا آمدی؟ گوسفندان بر اساس طبیعت عمل میکنند.؛ اما غیر گوسفندان یعنی انسانها طبیعت را میشکافند؛ الآن طبیعت من خوشش نیامده؛ خب نیامده به جهنم میخواست خوشش بیاید؛ خوب مبارزه باهاش نکنی که درست نمیشود. به نقل از وبلاگ یادداشتهای استاد پناهیان موضوع مطلب : یونس ابن یعقوب از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که : " [در خصوص مومنان]هر بدنی که چهل روز آسیبی به آن وارد نشود، ملعون است و دور از رحمت خداوند. گفتم: واقعاً ملعون است!؟ فرمود: بله. گفتم: واقعاً!؟ باز فرمود: بله. پس چون امام(ع) سنگینی مطلب برای من را مشاهده کرد، فرمود: ای یونس! از جمله ی بلا و آسیب به بدن، همین خراش پوست و ضربه خوردن و لغزیدن و یک سختی و خطا کردن و پاره شدن بند کفش و چشم درد و مانند اینها است [نه لزوماً مصیبت های بزرگ]. مومن نزد خداوند با فضیلت تر و گرامی تر از آن است که بگذارد چهل روز بر او بگذرد و گناهانِ او را پاک ننماید؛ ولو به یک غم پنهان در دل , که او نفهمد این غم از کجا حاصل شده است. به خدا قسم، وقتی یکی از شما سکه های درهم را در کف دست وزن می کند و متوجه نقصان آن شده و غصه دار می شود، سپس دوباره وزن می کند و متوجه می شود که وزنش درست بوده، همین غصه ی کوتاه و گذرا، موجب آمرزش برخی از گناهان اوست." الوسائل : 11 / 518 ج 7 والبحار : 76 / 354 ج 21 عن کنز الکراجکی : ص 63 بإسناده عن یونس بن یعقوب موضوع مطلب : امیرالمومنین میفرماید:
شما به عمل به آنچه که میدانید محتاجتر هستید،
تا به دانستن آنچه که نمیدانید.
خیلی معانی دارد. این یعنی یکی از معانیاش این است که: بابا یک مقدار علم کار آدم را میسازد. اگر تو هی میخواهی یک علم اضافه کنی، یعنی یک نفس چموشی داری، که هی قانع نمیشود، میگوید ببین یک استدلال دیگر بیاور شاید راضی شدم. بعد دوباره دو روز راضی میشود، دوباره میگوید نفس چموش. میگوید ببین ! یک استدلال دیگر، یک آگاهی دیگر بده. ببین! تو حالِت خوب نیست! هی علم اضافه میکنی که چی؟ گر در خانه کس است چند حرف بس است؟ موضوع مطلب : اگر این دعا مستجاب شود - شاید تمام گره هامان باز شود
اللهم ارنی الاشیاء کما هی
خدایا اشیاء عالم را آنگونه که هستند به من نشان بده،
خدایا کمک کن دین را هم آنگونه که هست ببینیم، نماز را آنگونه که هست ببینیمش، تمام احکام و نگاهمان درست باشد، نگاهمان دقیق باشد، نگاهمان قشنگ باشد. (این دعا را حتما در قنوت نمازهایمان استفاده کنیم). موضوع مطلب : آنچه در بسیاری از کتب و آثار دینی و آموزشی در کلاس های اخلاق و سخنرانی ها و موعظه های مذهبی در حوزه ارتباط صمیمی با خدا رایج است، نماز، روزه، حج، امر به معروف و نهی از منکر، خمس، زکات، ذکر، شرکت در مراسم مذهبی خدمت به والدین، سفرهای زیارتی،... است. بدون شک همه این عبادت در ارتباط با خدا و خودسازی سهم بسیار ارزنده ای داشته و ترک هر کدام از آنها مانع ارتباط موثر و صادقانه با خدا و موجب سردی روح و روان و روابط با خدا و دینداران خواهد شد. امّا در این اجمال سعی در ارائه راهکارهایی هستیم که اغلب ما از آنها غافلیم. راهکارهایی ساده و قابل عمل برای همه در همه جا. 1- به هنگام انجام کارهای تکراری و خسته کننده مثل شستن ظرف ها و لباس ها و پختن غذا، جمع و جور کردن وسایل خانه، کار در کارخانه و رانندگی در ترافیک سنگین شهری، سرودی را در باره خدا زمزمه کنید. به یاد بیاورید که هر کاری با یاد خدا عبادت خواهد بود و عبادت موجب آرامش و ارتباط مستقیم با خالق هستی و همه اینها باعث انرژی مثبت . 2- هر روز تنها دقایقی را در خلوت و سکوت بنشینید و به آنچه که از خوبی ها دست یافته اید فکر کنید. شغل، ازدواج، مسکن، تحصیل، مسافرت خاطره انگیز، فرزند، سلامتی،... از خدا برای بدست آوردن همه این ها تشکر کنید. و خوشحال و خرسند باش بابت اینکه از شاکران هستی، این یعنی بهترین ارتباط با خدا. 3- کاری را که اصلاً دوست نداری و از انجام آن بشدت خسته و ملول می شوی انجام بدهید. مثل گوش کردن به حرف های تکراری و خسته کننده مادربزرگ و دوست، همکاری با همسر در کارهای خانه و ارتباط با فرزند و... به جای کلافه شدن و ابراز ناراحتی، از خدا به خاطر صبوری و بردباری ات تشکر کن. اینجا هم تمرین تسلط بر خویشتن و هم بدست آوردن دل اطرافیان و هم شکر به خاطر صبوری را بدست آورده ای. از این بابت خوشحال شو و از خدا بار دیگر تشکر کن. وقتی پدر و مادر و یا کسانی که شما را دوست دارند کاری برای شما انجام می دهند از خدا به خاطر داشتن چنین عزیزانی تشکر کنید و به یاد بیاورید که خدا بیش از این عزیزان شما را دوست دارد و امکانات زیادی را در اختیارتان گذاشته و همیشه حافظ و مراقب شماست 4- آلبوم عکس خانوادگی تان را بازبینی کنید و تصویر هر یک از خویشان و نزدیکان و دوستان را که می بیند. در باره آنان با خدا صحبت کنید. به خدا بگویید: مادرم را شاد و سرحال نگه دار. دوستم را در درس و دانش موفق بدار. خواهرم را در تربیت فرزندش توفیق بده. خاله خوبم را شفا بده. برادرم را همسری شایسته نصیب بگردان و این گونه آلبوم عکس، وسیله ارتباط با خدا خواهد شد. 5- تخریب ساختمانی را تماشا کنید. به یاد بیاورید که خراب کردن روابط چقدر آسان است. از خدا بخواهید راه ها و روش های اصلاح روابط تان با دیگران را اصلاح کنند و خرابی ها و اشتباهات و خطاهای پیشین را جبران کنید، اگر دل کسی را شکسته اید، اگر انتقاد نابجایی کرده اید و کسی را رنجانده اید، اگر بدی را با بدی جواب داده اید و ... برای جبران شان از خدای یاری بطلبید. این رویکرد و عملکرد از بهترین راه های ارتباط صمیمی با خداست. 6- وقتی به دیدار عزیزانتان می روید با والدین خود، با یکی از دوستان صمیمی و یا همسر و فرزند خود به گفتگو می نشینید از خدا به خاطر این ارتباط صمیمانه تشکر کن. 7- خاطرات و حوادث تلخ و گزنده گذشته را به یاد بیاورید و از اینکه همه آن ها مقطعی و گذرا بوده و همه آن ها موجب تحصیل تجربه شده و هرگز خداوند تنهایتان نگذاشته خوشحال باشید و ازش تشکر کنید. 8- همه خطاها و اشتباهات و بدرفتاری های خود را روی کاغذی بنویسید، هرگز در پی توجیه و پیدا کردن مقصر نباشید، خود را مقصر اصلی بدانید. سپس کاغذ را بسوزانید و دفن کنید و از خداوند طلب بخشش کنید و از او بخواهید تا در عدم تکرار آن ها یاری تان کند. 9- اگر کسی شما را با دادن مژه ای، هدیه ای و خبری شاد کند چه حالی می یابید و از او چقدر تشکر می کنید؟ مسلّم خیلی زیاد. همین حالت را هر روز در برابر خدایتان داشته باشید، چرا که خداوند با دادن همه آن چه دیگران از دادن آن ها عاجزند، هر روز و هر لحظه شما را غافلگیر می کند. هر روز که از خواب بیدار می شوید و سالم هستید، چه بسیار افراد سالمی که هرگز از خواب بیدار نشدند. هر روز که از خورشید و آب و هوا و طبیعت و وجود پدر و مادر و دوستان و از همه مهم تر داشتن ایمان و اعتقاد دینی و... بهره می گیرید. چه بسیار انسان هایی که در دام زلزله و سیل و بیماری ها و مرگ عزیزان خود و دیگر حوادث تلخ گرفتار می شوند. 10- وقتی همه چیز نابود می شود (که نمی شود) باز آینده هست، به خاطر پیش رو داشتن آینده شکر خدا را به جای آورید. 11- شرکت نکردن در مجالس گناه راحت تر از شرکت کردن و گناه نکردن است، راه راحت را برگزینید و از بابت اراده و استواریتان خوشحال باشید و از خدا تشکر کنید که به شما این توفیق را هدیه داده است. 12- از خدا به خاطر تمام درهایی که کوبیدید و خانه خدا نبود طلب بخشش کنید و بعد از این از خدا بخواهید برای به یادش بودن و به در خانه اش رفتن یاری تان کند. 13- زیاد حرف نزنید، تا فرصت حرف زدن با خدا برایتان فراهم شود. آدم های پر حرف همیشه مضطرب و نگرانند از اینکه چه گفتند، چرا گفتند، با که گفتند، چگونه جبران کنند آنچه را که نباید می گفتند. امّا برعکس گفتگو با خدا با هر زبانی و در هر حالی موجب آرامش و شادابی خواهد شد. 14- بدون توقع و چشم داشت به کسی که چندان هم دوستش ندارید هدیه بدهید و با خدا در باره آنچه بدون چشم داشت به شما داده در حالی چندان هم با او دوست نبوده اید. گفتگو کنید و به خاطر این همه لطف و محبت و بخشش آن هم بدون توقع و چشم داشت خوشحال باشید و از او با تمام وجود تشکر کنید. 15- وقتی برای معالجه یک بیماری به مطب پزشک مراجعه کرده اید، و در نوبت به انتظار نشسته اید، به جای نگاه به این و آن و تمرکز ذهنی آزاردهنده به بیماریتان، با خدا صحبت کنید و بابت اینکه همیشه بیمار نیستند و سایر اعضای بدنتان سالم است صمیمانه ازش تشکر کنید. همه خطاها و اشتباهات و بدرفتاری های خود را روی کاغذی بنویسید، هرگز در پی توجیه و پیدا کردن مقصر نباشید، خود را مقصر اصلی بدانید. سپس کاغذ را بسوزانید و دفن کنید و از خداوند طلب بخشش کنید و از او بخواهید تا در عدم تکرار آن ها یاری تان کند 16- از اینکه برای ملاقات با رئیس اداره و یا مسوولان بلند پایه باید از فیلترهای مختلف عبور کنید و شرایط امنیتی و سیاسی و اجتماعی مدّنظر داشته باشید و مدت ها با دیدن این و آن گاهی به دیدار آن مس?ل ذی ربط فائق آیید،از خداوند جانانه تشکر کنید که برای خلوت کردن و صحبت کردن با او این بگیر و ببندها لازم نیست. این یعنی از هر فرصت و فضایی برای ارتباط با خدا بهره گرفتن. 17- موقع خواب سوره حمد و ناس و فلق را بخوانید. اگر با وضو و رو به قبله بخوابید، خوابتان هم موجب ارتباط با خدا خواهد بود. 18- امروز را تصمیم بگیرید تا به هنگام خواب، حرف ها و حرکات مثبت داشته باشید. خوبی های دیگران را ببیند، زیبایی های ظاهری و اخلاقی دیگران را برایشان یاد آور شوید. چه ظاهر خوبی داری. چه خوب رانندگی می کنی. این لباس چقدر برازنده شماست. چه سلیقه خوبی دارید. ... حتی با خدا هم حرف های مثبت بزنید. از خوبی هایی که دارید و نعمت هایی که به شما داده با خدا صحبت کنید و تشکر کنید. 19- وقتی پدر و مادر و یا کسانی که شما را دوست دارند کاری برای شما انجام می دهند از خدا به خاطر داشتن چنین عزیزانی تشکر کنید و به یاد بیاورید که خدا بیش از این عزیزان شما را دوست دارد و امکانات زیادی را در اختیارتان گذاشته و همیشه حافظ و مراقب شماست. 20- وقتی خانه تکانی می کنید و یا کمد و اتاق تان را از هر آنچه بیهوده غیرضروری است پاک می کنید، به یاد بیاورید و از خدا بخواهید که ذهن و زبان و زندگی شما را از آلودگی ها و بد اخلاقی ها پاک کنند. احمد رزاقی موضوع مطلب : فرزند شیخ رجبعلی خیاط نقل می کند که : روزی همراه پدرم می رفتم ، دیدم دو خانم آرایش کرده و بی حجاب ، یکی این طرف پدرم می رود و دیگری در طرف دیگر ، در دست هریک فرفره ای بود ، آنها به پدرم می گفتند : آ شیخ فرفره ما را نگاه کن ، کدام یک قشنگ می چرخد؟ من کوچک بودم و نمی دانستم چیزی بگویم ، پدرم اعتنا نمی کرد ، سرش پایین بود و لبخند می زد . چند قدم همراه ما آمدند ولی یک باره از نظر ناپدید شدند ! از پدرم پرسیدم که این ها که بودند؟ پدرم فرمود: «هر دو شیطان بودند.» غلبه بر وسوسه شیطان هنگام دیدن نامحرم دکتر فرزام نقل می کند که : جناب شیخ رجبعلی ذکر «یا خَیرَ حَبِیبٍ و مَحبُوبٍ صَل عَلی مُحَمَد وَ آلِهِ » را بعد از دیدن نامحرم بسیار موثر و کار ساز می دانستند و بارها این ذکر را به بنده سفارش و توصیه فرمودند تا از وسوسه شیطان در امان باشم ، می گفتند: « چشمت به نامحرم می افتد ، اگر خوشت نیاید که مریضی ! اما اگرخوشت آمد ، فورا چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو : یا خَیرَ حَبِیبٍ ...، یعنی خدایا من تو را می خواهم ، این ها چیه ، این ها دوست داشتنی نیستند ، هرچه که نپاید دلبستگی نشاید...» برگرفته از کتاب کیمیای محبت موضوع مطلب : مادام که تلقى ما از خویش عوض نشود، حجاب هیچ مفهومى نخواهد داشت و چیزى جز کفن سیاه و قبرستان خانه و مرگِ نشاط زندگى و نابودىِ شادىها، عنوان نخواهد گرفت و هزار عذر، خواهى داشت که خودت را از آن آزاد کنى.[1] حجاب؛ یعنى...دقّت در برخورد، که آلوده نشوى و آلوده نسازى؛ که اسیر نشوى و اسیر ننمایى. حجاب، فقط این نیست که زن خود را بپوشاند؛ که زن و مرد، هر دو باید در این دنیایى که راه است و میدان حرکت است و کلاس و کوره است؛ سنگ راه نباشند و دیگران را در خود اسیر نسازند و چشمها و دلها را نگه ندارند و در دنیا نمانند.[2] حجاب تنها مخصوص زن نیست که مردها هم باید حساب شده حرکت کنند و گرد و خاک بالا نیاورند و دلها را به خود گره نزنند، که هر کس در سر راه دلها بنشیند، او راهزن است و طاغوت. و این مسأله در آن وسعت مطرح مى شود که حتى زن و شوهر را هم مى گیرد، که هیچیک نباید بر دیگرى حکومت کنند و هیچکدام نباید صاحب دل این و آن باشند، که دلدار دیگرى است. و هر کس خلق را در خود نگه دارد و باتلاق استعدادهاى عظیم او شود او هم طاغوت است. مقدار حجاب و پوشش، با در دست داشتن این بینش و این ملاک، روشن مى شود که همیشه یک شکل و یک مقدار ندارد. تو در برابر آتش سوزانى که حتى کفشها و دمپایىها تحریکش مى کنند و تمام وجودش را مى سوزانند، وضعى خواهى داشت که در برابر سلمان و یا وجود سازمان گرفته ى دیگر ندارى. در برابر آنها که در دلشان مرضها و آتشهاست، حتى صداى تو و رفت و آمد تو کنترل مى شود و پوشیده مى گردد.[3] مؤلف: استاد علی صفایی حائری [1] . روابط متکامل زن و مرد، ص: 39 [2] . نامههاى بلوغ ص : 133 [3] . روابط متکامل زن و مرد، ص: 45 موضوع مطلب : این کلام از جناب علامه نقل به مضمون است علامه محمد تقی جعفری می گفتند: عده ای از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست؟ برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه ی آن است. اما معیار ارزش انسانها در چیست. هر کدام از جامعه شناسان صحبت¬هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند. بعد وقتی نوبت به بنده رسید گفتم : اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می ورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه ی خداست. علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسان صحبت¬های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه السلام) است. آن حضرت در نهج البلاغه می فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ / (ارزش هر انسانی به اندازه ی چیزی است که دوست می دارد) وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند . حضرت علامه در ادامه می گفتند: عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی!!! پنجاه میلیونی!!!» . چقدر بدش می آید؟ در واقع می فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی ارزش است! موضوع مطلب : دلیل آن روشن است زیرا: اولا: انسان از طریق خود شناسی به کرامت نفس و عظمت این خلقت بزرگ الهی و اهمیت روح آدمی که پرتوی از انوار الهی و نفحهای از نفحات ربانی است پی میبرد؛ آری! درک میکند که این گوهر گرانبها را نباید به ثمن و بهای ناچیز فروخت و به آسانی از دست داد! تنها کسانی خود را آلوده رذائل اخلاق میکنند و گوهر پاک روح انسانی را به فساد و نابودی میکشانند که از عظمت آن بیخبرند. ثانیا: انسان با شناخت خویشتن به خطرات هوای نفس و انگیزههای شهوت و تضاد آنها با سعادت او پی میبرد، و برای مقابله با آنها آماده میشود. بدیهی است کسی که خود را نشناسد از وجود این انگیزهها بیخبر میماند و شبیه کسی است که گرداگرد او را دشمن گرفته، اما او از وجود آنان غافل و بیخبر است؛ طبیعی است که چنین کسی خود را آماده مقابله با دشمن نمیکند و سرانجام ضربات سنگینی از سوی دشمن دریافت میدارد. ثالثا: انسان با شناخت نفس خویش به استعدادهای گوناگونی که برای پیشرفت و ترقی از سوی خداوند در وجود او نهفته شده است پی میبرد و تشویق میشود که برای پرورش این استعدادها بکوشد، و آنها را شکوفا سازد؛ گنجهای درون جان خویش را استخراج کند و گوهر خود را هویدا سازد. کسی که عارف به نفس خویش نیست به انسانی میماند که در جای جای خانه او گنجهای پر قیمتی نهفته شده ولی او از آنها آگاهی ندارد، ممکن است از گرسنگی و تنگدستی در آن بمیرد، در حالی که در زیر پای او گنجهایی است که هزاران نفر را سیر میکند. رابعا: هر یک از مفاسد اخلاقی ریشههایی در درون جان انسان دارد، با خودشناسی، آن ریشهها شناخته میشود، و درمان این دردهای جانکاه را آسان میسازد، و به این ترتیب راه وصول به حق را برای انسان هموار می کند. خامسا: از همه مهمتر این که خودشناسی بهترین راه برای خدا شناسی است، و چنانکه خواهد آمد، خداشناسی و آگاهی از صفات جلال و جمال حق، قویترین عامل برای پرورش ملکات اخلاقی و کمالات انسانی و نجات از پستی و حضیض رذائل و رسیدن به اوج قله فضائل است. و اگر به مطالب گذشته این جمله را بیفزاییم که رذائل اخلاقی زندگی انسانی را به تباهی میکشد و جامعه بشری را در بحرانهای سخت گرفتار میسازد، و شهد زندگی را در کام انسانها مبدل به شرنگ میکند، به اهمیت خود شناسی و خودآگاهی برای زندگی انسانها بیشتر پی خواهیم برد. در کتاب «اعجاز روانکاوی» نوشته «کارل منینگر» چنین آمده است: «خود آگاهی عبارت از این است که هم از قوای مثبت و مهر انگیز نهاد خود آگاهی داشته باشیم و هم از نیروهای منفی که موجب نابودی ما میگردد و ما را به خاک سیاه میافکند؛ ندیده گرفتن قوای منفی یا خودداری از اشاره به وجود آنها در خودمان یا دیگران، پایههای زندگی را متزلزل میکند».[ اعجاز روانکاوی، ص 6.] در کتاب «انسان موجود ناشناخته» جملهای آمده است که شاهد خوبی برای بحث ما است؛ میگوید: «بدبختانه در تمدن صنعتی شناخت انسان مورد توجه قرار نگرفته است، و برنامه زندگی بر وفق ساختمان طبیعی و فطری پایهگذاری نشده است؛ لذا با همه درخشندگی موجب رستگاری نشده است؛ پیشرفت علم به دنبال هیچ طرحی صورت نگرفت و (تقریبا) اتفاقی بود ... اگر «گالیله» و «نیوتن» نیروی فکری خود را صرف مطالعه روی جسم و روان آدمی کرده بودند، شاید نمای دنیای، امروز فرقهای زیادی با آنچه امروز است میداشت».[ انسان موجود ناشناخته، ص 22.] موضوع مطلب : دستگاه رادیو و تلویزیون باید آموزنده باشد و به جوانهای ما قدرت و نیرو بدهد. نباید طوری باشد که ده ساعت موسیقی پخش کند و نیرومندی جوانهای ما را به یک حالت خلسه تبدیل کند... موسیقی با تریاک فرقی ندارد، هرکدام به نحوی خلسه می آورد... موسیقی را حذف کنید، نترسید از اینکه به شما بگویند کهنه پرست شده اید. باشد ما کهنه پرستیم. این کلمات نقشه است برای اینکه شما را از کار جدی عقب بزنند. اینکه می گویند: اگر موسیقی در رادیو و تلویزیون نباشد، آنها میروند از جای دیگر موسیقی میگیرند، عذر نیست. بگذار بروند. آیا این موجب میشود که ما به آنها موسیقی تزریق کنیم؟ ما به آنها خیانت کنیم؟ موسیقی خیانت به یک مملکت است، خیانت به جوانهای ماست. موسیقی را به کلّی حذفش کنید و به جای آن مطالب آموزنده به جامعه تحویل دهید... (1) جوانی که عادت کرد روزی چند ساعت را با موسیقی سروکار داشته باشد، از مسائل جدی زندگی بطور کلی غافل میشود. به موسیقی عادت میکند، همان طوری که به مواد مخدر عادت میکند. کسانیکه به مواد مخدر عادت میکنند دیگر نمیتوانند یک انسان جدی باشند که بتوانند در مسائل سیاسی فکر کنند. موسیقی فکر انسان را طوری میکند که دیگر نتواند در غیر همان محیط و شهوات فکر کند. (2) 1: به نقل از: صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی (ره) )، تهیه و جمع آوری مرکز مدازک فرهنگی انقلاب اسلامی، انتشارات شرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ح8، صص 200-201، همچنین صحیفه امام (مجموعه آثار امام خمینی (ره) ) تدوین و تنظیم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1378 ،ج9، ص204) 2: صحیفه نور، ج5، ص158 ، همچنین صحیفه امام، ج9، ص 201 موضوع مطلب : |
||