سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
علی محمدی-طلبه ای از زنجان
کم گوى و گزیده گوى چون دُرّ نمی‌دانم تا کدامین قلۀ اهدافم صعود خواهم کرد؛ اما بی‌وقفه به سوی آخرینش در حرکتم
درباره وبلاگ


آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم. بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
لوگو
آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com
سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم.
بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 14
  • بازدید دیروز: 17
  • کل بازدیدها: 680234



کتاب خاطرات (حاج آقا مجتبی) آمده است, این اسوه اخلاق به شاگردان خود توصیه میکند:

اگر می‌خواهی صدقه بدهی، همینطوری صدقه نده، زرنگ باش، حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا علیه السلام برای سلامتی آقا امام زمان عجل الله فی فرجه بده! برای دو معصوم است؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند، تو هم اینجا حق واسطه گری ات را میگیری. تو واسطه ای و همین حق واسطه گری ست که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی.




موضوع مطلب :

       نظر
پنج شنبه 92 مهر 11 :: 3:47 عصر
علی محمدی

 

 امام صادق‌ـ‌علیه‌السلام‌ـ وای بر هر مسلمانی که «لایجعل فی کلِّ جمعة یوماً یتفقه فیه امرَ دینه و یسئل عن دینه»


وای بر هر کسی که در هفته خودش یک روز را به سؤال کردن از معارف دینی و یاد گرفتن معارف دینی اختصاص ندهد، «اُف بر مسلمانی که هفته‌ای یک روز، چیز یاد نگیرد»




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
شنبه 92 شهریور 16 :: 9:26 صبح
علی محمدی

روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟`

دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: بله.

استاد پرسید: هر چیزی را؟"

پاسخ دانشجو این بود: بله هر چیزی را.

استاد گفت: در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد.

برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.

ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: "استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: البته.

دانشجو پرسید: آیا سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟"

دانشجو پاسخ داد:

"البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم.

دانشجو ادامه داد: و تاریکی؟"

استاد پاسخ داد: تاریکی وجود دارد.

دانشجو گفت:

شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم.

و سرانجام دانشجو پرسید:

- و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟

خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود.

و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند.

 




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 92 شهریور 6 :: 10:52 عصر
علی محمدی

عبادتی بالاترازمطالعه نیست.    (علامه محمدتقی جعفری)




موضوع مطلب :

       نظر
شنبه 92 تیر 15 :: 12:38 عصر
علی محمدی

دانلود کنید...

http://uploadtak.com/images/y3863______.ppt




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
دوشنبه 92 تیر 10 :: 1:13 عصر
علی محمدی

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام من را از این فاصله دور پذیرا باشید. آرزو می‌کنم که در تمام مراحل زندگی‌تان موفق و مؤید و سلامت باشید ...

اما دلیل اینکه امروز در این هوای بارانی، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با شما درد دل کند، مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته است. جریان را برایتان بازگو می‌کنم:

من پسری 17 ساله هستم و در خانواده‌ای مرفه و ثروتمند، زندگی می‌کنم. اما چه ثروتی که می‌خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می‌کنند. تازه وقتی هم به خانه می‌آیند از بس خسته و کوفته هستند که زود می‌روند و می‌خوابند. اصلاً در طول روز یک‌بار از خود سوال نمی‌کنند که پسرمان (یعنی من) کجاست؟ حالا چه کار می‌کند؟ با چه کسی رفت و آمد می‌کند؟

اما خوشبختانه به حول و قوه الهی من پسری نیستم که از این موقعیت‌ها سوء استفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم. البته این مشکل اصلی من نیست چون من دیگر به این بی‌توجهی‌ها عادت کرده‌ام و از اینکه آن‌ها اصلاً به من کاری ندارند که کجا می‌روم و چه می‌پوشم و یا کجا می‌گردم تعجب نمی‌کنم بلکه مشکل اصلی من از حدود یک سال پیش شروع شد. پدر و مادرم به دلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمناً وضع مادیشان هم خوب است، دختر خاله‌ام را که در خانواده‌ای متوسط زندگی می‌کند به فرزندی که چه عرض کنم به سرپرستی قبول کردند. (البته لازم به تذکر است که دختر خاله‌ام هم سن خود من است). بله از آن تاریخ به بعد مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمی‌کرد تبدیل به زندگی پسری شد که سعی در دور کردن هوای نفس دارد با دختری که به مراتب از شیطان هم پست‌تر است. تنها کارهای دختر خاله‌ام را در یک جمله خلاصه می‌کنم: «درخواست از من برای انجام بزرگ‌ترین گناه کبیره».

یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه‌ای نوشتم و گفتم خواهر خوانده‌ام من را ترغیب به گناه کبیره زنا می‌کند، شبی در خواب دیدم که مردی با کت و شلوار سبز در خیابان من را دیده است و به من گفت: « امین، برو به دانشگاه اصلی، وقتت را تلف نکن»

می‌دانم که حتماً منظور من را فهمیده‌اید و لازم به توضیحات اضافی نیست. همان‌طور که گفتم پدر و مادرم حدود 17 ساعت از روز را در بیرون از منزل به سر می‌برند یعنی از 6 صبح تا 11 شب، من هم از 7 صبح تا 1 بعد از ظهر مشغول تحصیل هستم یعنی حدود 10 ساعت از روز را با دختر خاله‌ام در خانه تنها هستم؛ و همان‌طور که گفتم دختر خاله‌ام یک لحظه من را تنها نمی‌گذارد، دائماً در سرم فکر گناه را می‌اندازد. بارها در طول روز از من درخواست گناه می‌کند. البته من پسری نیستم که تسلیم حرف‌های او شوم، همیشه سعی می‌کنم از او خودم را دور کنم ولی او مانند شیطانی است که سر راه هر انسانی ظاهر می‌شود و او را درون قعر جهنم پرتاب می‌کند و برای همین است که من از او احتراز می‌کنم ولی او دست از سر من برنمی‌دارد.

تو را به خدا کمکم کنید. چه طور جواب این حرف‌های چرب و نرم او را بدهم؟ من بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم که او شیطانی است که از آسمان به زمین آمده تا تمام عبادات چندین ساله من را دود و نابود کند و سپس دوباره به آسمان برگردد. خواهران عزیز کمکم کنید. من چه طور می‌توانم او را سر راه بیاورم؟ هر چه به او می‌گویم دست از سرم بردار، گوشش بدهکار نیست. هر چه به او می‌گویم، شخصیت زن این نیست که تو داری انجام می‌دهی، اصلاً گوش نمی‌کند. می‌ترسم آخر و عاقبت کاری دست من بدهد. دوست ندارم که تسلیم او بشوم. باور کنید حتی بعضی وقت‌ها من را تهدید هم می‌کند. البته فکر می‌کنم همه این بدبختی‌ها به خاطر این است که من یک مقداری زیبا هستم. فکر می‌کنم اگر این موهای طلایی و پوست روشن را نداشتم حتماً این مشکل سرم نمی‌آمد. روزی هزار بار از خداوند درخواست می‌کنم که این زیبایی را از من بگیرد. دوست داشتم در خانواده‌ای فقیر زندگی می‌کردم و زشت‌ترین پسر روی زمین بودم ولی گیر این دختر خاله شیطان صفت نمی‌افتادم که نمی‌گذارد من تا قبل از ازدواج پاک بمانم. البته تا حالا که من تسلیم خواهش‌های او نشده‌ام ولی می‌ترسم که بالاخره من را وادار به تسلیم کند. خواهران خوبم کمکم کنید، نگذارید این برادرتان پاکی خود را از دست بدهد. بگویید به او چه بگویم و چه طور او را ارشاد کنم تا دست از هوای نفس خود بردارد و من را هم این همه آزار ندهد؟ چه طور او را مانند یک دختر مسلمان بکنم و چه طور می‌توانم طرز فکر و رفتار و عقیده‌اش را تغییر دهم؟ ضمناً فکر نمی‌کنم که در میان گذاشتن این مسئله با پدر و مادرم فایده‌ای داشته باشد چون آن‌ها نه وقت و نه حوصله فکر کردن به این مسائل را دارند، تازه اگر هم داشته باشند هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهند، چون رفتار آن‌ها هم در بیرون از خانه، دست کمی از رفتار دختر خاله‌ام در خانه ندارد. امیدوارم که هر چه زودتر من را کمک کنید. خواهران گرامی جواب نامه‌ام را به این آدرس به صورت کتبی بدهید که قبلاً تشکر و سپاس‌گذاری می‌کنم.

با تشکر مجدد برادرتان امین . . . 30/9/65 30/3 بعد از ظهر

 

نامه دوم شهید امیر به مجله زن روز در تاریخ 1/10/1365 در آستانه اعزام به جبهه و4 روز قبل از شهادتش در عملیات کربلای چهار

بسم رب الشهداء و الصدیقین تاریخ : 1/10/65

خدمت خواهران عزیز و گرامی‌ام در مجله زن روز:

سلام، سلامی به گرمای آفتاب خوزستان و به لطافت نسیم بهاری از این راه دور برای شما می‌فرستم. مدت‌هاست که منتظر نامه شما هستم ولی تا حالا که عازم دانشگاه اصلی هستم، جوابی از شما دریافت نکرده‌ام. البته مطمئن هستم که شما نامه‌ام را جواب خواهید داد ولی وقتی شما جواب بدهید من امیدوارم که دیگر در این دنیای فانی نباشم. حدود یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه‌ای نوشتم و گفتم خواهر خوانده‌ام من را ترغیب به گناه کبیره زنا می‌کند، شبی در خواب دیدم که مردی با کت و شلوار سبز در خیابان من را دیده است و به من گفت: «امین، برو به دانشگاه اصلی، وقتت را تلف نکن».

من این خواب را از روحانی مسجدمان سوال کردم و ایشان گفتند که دانشگاه اصلی یعنی جبهه. من هم از اینکه خدا دست نیاز من را گرفته بود و راهی به روی من گشوده بود خوشحال شدم و حال عازم جبهه نورعلیه تاریکی هستم. البته این نامه را به کادر دبیرستان می‌دهم تا اگر خوشبختانه من شهید شدم و بعد از شهادت من نامه شما آمد، این را برایتان پست کنند تا از خبر شهادت من آگاه شوید.

البته من نمی‌دانم حالا که نامه من را مطالعه می‌کنید، اصلاً یادتان هست که در نامه قبلی چه نوشته‌ام یا اینکه کثرت نامه‌های رسیده به شما، موضوع نامه من را در خاطر شما پاک کرده است. به هر شکل همان‌طور که در نامه قبلی هم نوشته بودم پدر و مادر من آدم‌های درستی نیستند و رفتار و گفتار و کردارشان غربی است و خواهر خوانده‌ام هم که این موضوع را بعد از آمدن به منزل ما دید، فکر کرد من هم زود تسلیم می‌شوم ولی او کور خوانده است. من مدت‌ها با شیطان مبارزه کرده‌ام و خودم را از آلودگی حفظ کرده‌ام. ولی فکر می‌کنید که من تا کی می‌توانستم در مقابل این شیطان دختر نما مقاومت کنم و برای همین و با توجه به خوابی که دیده بودم تصمیم گرفتم که خودم را به صف عاشقان حقیقی خدا پیوند بزنم و از این دام شیطانی که در جلوی پایم قرار دارد، خلاصی پیدا کنم.

من می‌روم اما بگذار این دختر فاسد بماند، من فقط خوشحالم که حال که عازم جبهه هستم، هیچ گناه کبیره‌ای ندارم و برای گناهان ریز و درشت دیگرم از خداوند طلب مغفرت می‌کنم.

من می‌روم ولی بگذار پدر و مادرم که هر دو دکتر هستند و ادعای تمدن می‌کنند بمانند و به افکار غرب‌زده خود ادامه دهند. امیدوارم که به زودی از خواب غفلت بیدار شوند.

من تا حالا به جبهه نرفته‌ام و نمی‌دانم حال و هوای آنجا چگونه است ولی امیدوارم که خداوند ما بندگان سراپا تقصیر را هم مورد لطف خودش قرار دهد و از شربت غرور انگیز و مسخ کننده شهادت به ما هم بنوشاند. این تنها آرزوی من است.

پدر و مادرم هیچ‌وقت برای من پدر و مادرهای درست و حسابی نبودند. همیشه بیرون از خانه بودند و از صبح زود تا نیمه‌های شب در حال کار در بیمارستان‌ها و یا مطب خصوصی و یا در مجلس‌های فساد انگیزی بودند که من از رفتن به آن‌ها همیشه تنفر داشته‌ام. هیچ‌وقت من محبت واقعی پدر و مادر را احساس نکردم چون اصلاً آن‌ها را درست و حسابی ندیده‌ام. بعد هم که این دختر را پیش ما آوردند که زندگی آرام و بدون دغدغه من را تبدیل به طوفان مبارزه با گناه کردند. با این همه همان‌طور که گفتم خوشحالم که به گناهی که خواهر خوانده‌ام من را به آن تشویق می‌کرد، آلوده نشدم.

قلبم با شنیدن کلمه شهادت، تند تر می‌زند و عطش پایان ناپذیری در رسیدن به این کمال در وجودم شعله می‌کشد.

ضمناً از طرف من خواهش می‌کنم که به روان شناس مجله بگویید که در نوشته‌هایتان حتماً این موضوع را به پدر و مادرها تذکر دهند که پدر و مادری فقط این نیست که بچه را درست کنید و آن وقت به امید خدا آن را رها کنید، بلکه به آن‌ها بگویید پدر و مادری یعنی محبت و توجه به فرزند. امیدوارم من آخرین پسری باشم که از این اتفاقات برایم می‌افتد. البته من نمی‌دانم که این موضوع را خانم روان شناس باید بگوید یا کس دیگری. به هر صورت خودتان این پیام من را به هر کسی که مناسب می‌دانید، برسانید تا او در مجله چاپ کند.

قلبم با شنیدن کلمه شهادت، تند تر می‌زند و عطش پایان ناپذیری در رسیدن به این کمال در وجودم شعله می‌کشد.

همان‌طور که گفتم اگر خداوند ما را پذیرفت و شهید شدیم که این نامه را از طرف رئیس دبیرستان برایتان می‌فرستند و اگر خداوند ما را لایق و شایسته رسیدن به این مقام رفیع ندید و برگشتیم من اگر نامه‌ای از شما دریافت کرده بودم، حتماً جوابش را می‌دهم.

البته امیدوارم برنگردم چون آن وقت همان آش و همان کاسه است. بیشتر از این وقت شما را نمی‌گیرم. برای من حتماً دعا کنید. سلامتی و موفقیت همه شما خواهران گرامی را از خداوند متعال خواستارم و در پایان آرزو می‌کنم که همه انسان‌های خفته مخصوصاً پدر و مادر و خواهر خوانده‌ام از خواب غفلت بیدار شوند و رو به سوی اسلام بیاورند. عرض دیگری نیست. خداحافظ و التماس دعا.

والسلام علی عباد الله الصالحین برادرتان امین . . . 1/10/65

 

بسمه تعالی

مجله محترم زن روز:

با سلام، برادر امین... در تاریخ 5/10/65 در عملیات کربلای 4 به شهادت رسیده‌اند

با تشکر رئیس دبیرستان شهید . . . . 16/10/65

 منبع: برگرفته از ماهنامه امید انقلاب




موضوع مطلب :

       نظر
یکشنبه 92 تیر 2 :: 10:38 صبح
علی محمدی

چرا خداوند متعال نماز صبح را قرار داد ؟ در حالی که اینقدر کار سختی است و در اغلب اوقات قضا می شود؟ خواب دم صبح خیلی شیرین و سنگین است چطور می توان از آن دل کند و مشغول نماز شد؟

________________________________________

عامل اصلی و زیربنایی سستی در نماز و خواب ماندن برای نماز صبح و یا هر کوتاهی ای که در زمینه دین و عبودیت پیدا می شود در ضعف ایمان است. البته همه ما کم و بیش از این عارضه رنج می بریم و ایمان کامل برای انسان مومن یک ایده آل و آرزوی نهایی است ولی باید بکوشیم هر چه بیشتر آن را تقویت نماییم. در روایت هست که ایمان ده درجه دارد و وظیفه مومن حرکت در این مسیر و افزودن به این درجات است. گناه بودن در صورتی است که اراده خودش در این زمینه دخیل باشد.

اما برای بیدار شدن شرایط ظاهری هم کمک کار است. خواندن نماز صبح در اول وقت آن شاید از نمازهای دیگر مشکل تر باشد ؛ چرا که کندن از رختخواب گرم و لذت خواب در ابتدای راه سخت است ولی نماز گزار می تواند با کمی تمرین و ممارست از منافع سحر و صبح بهره مند گردد و از فیض نماز اول وقت ( بالاخص نماز صبح ) بی نصیب نماند . پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : هیچ بنده ای نیست که به اوقات نماز و مواضع خورشید اهتمام ورزد مگر اینکه آسودگی در هنگام مردن و از بین رفتن غم و اندوه ها و نجات از آتش را برایش ضمانت کنم . (میزان الحکمه / ج 7 / ص 3129)

از دست دادن سحر خیزی معلول علت های مختلفی می باشد . مهمترین عامل آن این است که انسان به درستی نمی داند هدف زندگی چیست و دین و عبادت چه نقشی در رسیدن به این هدف دارد. کسانی که هدفمند زندگی می کنند و می دانند برای چه باید دین دار بود چه بسا انگیزه بسیار قوی ای در این زمینه دارند و این مشکل را ندارند.

زندگی از نظر اسلام که دین توحیدی است فرصت خدایی شدن انسان است و هدف زندگی هم همین است. انسان مظهر خدا است و یک عمر فرصت دارد که این مظهریت خود را بالفعل کند و هر چه بیشتر صفات خدا را در خود جای دهد و پر از خدا شود و خدایی گردد. مانند آهنی که چون در کنار آتش قرار می گیرد به رنگ آتش در می آید و صفات آتش پیدا می کند از زیبایی و قدرت و حرارت و . .

در زندگی انسان نیز فرصت های فراوانی مانند اوقات نماز و روزه و حج و خدمت به خلق خدا و مانند آن وجود دارد که همه فرصت های خدایی شدن انسان هستند. انسان خداجو تمام سعی اش این است که فرصت ها را از دست ندهد و از آن به نحو احسن برای کمال و قرب خود به خدا استفاده نماید. در این میان نماز صبح و اول وقت بسیار اهمیت دارد.

مومنین و اولیای خدا این مشکلات را ندارند دلیل آن هم روشن است. چون ایمان قوی ای دارند. باید ایمان را تقویت کنیم. با معرفت توحیدی هستی و خداوند با تسلیم. با ولایت پذیری و رابطه با اولیای خدا. از طریق رابطه با قرآن کریم. قرآن کتاب توحید است وقتی به درستی با آن رابطه نداریم و وقتی حتی آن را نمی خوانیم مشکل پیدا می کنیم. ایمانمان ضعیف می شود. هجوم فرهنگی دشمن هم که غوغا کرده. شیطان و نفس و دشمن هم فراوان داریم. چاره ای جز خودسازی نیست. خودسازی یعنی خود را از هر چه غیر خدایی است خالی کنی و پر از خدا شوی مانند بطری ای که پر از هوا است و وقتی شما آن را از آب پر می کنید هوای آن خالی و آب جای آن را می گیرد. باید اندیشه و اخلاق و علم و عمل مان توحیدی و پر از خدا شود تا راحت شویم تا انگیزه زندگی داشته باشیم و تا با اشتیاق به سوی خدا برویم و با علاقه نماز بخوانیم.

پیامبر خدا -صلی الله علیه و آله- می فرماید : هیچ بنده ای نیست که به اوقات نماز و مواضع خورشید اهتمام ورزد مگر اینکه آسودگی در هنگام مردن و از بین رفتن غم و اندوه ها و نجات از آتش را برایش ضمانت کنم .

اگر چیزی به نام خواب وجود نداشت، چه اتفاقی می افتاد!! خواب و استراحت یکی دیگر از نعمت های خداوندی است که ما از آن غافل هستم. امیدواریم خداوند توفیق شکر گذاری نعمت هایش را به ما عنایت بفرماید. قرآن کریم در مورد شب و استراحت در آن می فرماید:« وَ جَعَلْنَا نَوْمَکمُ‏ْ سُبَاتًا * وَ جَعَلْنَا الَّیْلَ لِبَاسًا؛ و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم ، و شب را پوششى (براى شما)».1

درمان واقعی بیداری صبح برای نماز:

لطفا دقت کنید!! من از شما سوال می کنم آیا در مواقعی که قرار است صبح زود از خواب بلند شوید نیز نمی توانید از خواب بلند شوید؟ مانند مواقعی که برای رفتن به کوه و گردش با دوستان خود صبح زود برنامه ریزی نموده اید! یا مثلا امتحان دارید! آیا تاکنون فکر کرده اید چرا وقتی با دوستتان قرار دارید فورا بیدار می شوید و چه بسا بدون کوک کردن ساعت و از مدتها قبل از ساعت قرار خود به خود بیدار می شوید و هیچ چیزی مانع بیدار شدن شما نمی شود اما هنگامی که می خواهید نماز بخوانید و با خدا صحبت کنید و قرار ملاقات با خدا دارید اینطور نیست و هر کاری می کنید بیدار نمی شوید و اگر بیدار شدید دوباره می خوابید؟

می دانید مشکل ما چیست؟ مشکل این است که ما به قراری که با دوستمان داریم بیشتر معرفت داریم و بیشتر ایمان داریم و رابطه با دوستان را بیشتر دوست داریم تا نسبت به خداوند. مشکل در ضعف ایمان است. نمی دانیم خدا چیست و چه خاصیتی برای ما دارد. از رابطه با دوست لذت می بریم اما از رابطه با خدا لذت نمی بریم. وقتی یاد دوست را در ذهن خود کوک می کنیم بدون ساعت بیدار می شویم ولی وقتی یاد خدا را در خود کوک می کنیم نمی توانیم بیدار شویم.

این یک مشکل فنی ایمانی است. تمام کسانی که صبح بیدار می شوند و کسانی که حتی قبل از صبح بیدار می شوند و نماز شب می خوانند اینها با ساعت بیدار نمی شوند. ساعت کمک می کند ولی ساعت به انسان انگیزه نمی دهد. دستگاه انگیزشی انسان را فقط و فقط خدا تحریک می کند. تا معرفت و محبت خدا در دل انسان کوک نشود انسان نمی تواند بیدار شود. شما اگر می خواهید صبح بیدار شوید اول باید عشق خدا را در خودتان کوک کنید و بعد البته رعایت موارد زیر هم می تواند کمک کار باشد.

رعایت نکاتی که ذکر می شود بعد از کوک کردن یاد و عشق خداوند در دل می تواند شما را در بیدار شدن به موقع برای نماز صبح یاری کند .

1. هر چه معده در هنگام خواب شب سبک باشد، به هنگام صبح راحت تر می توانید از خواب برخیزید. از این رو فاصله ی 2 ساعت بین خوردن شام و خواب فاصله ی مناسبی است . البته بهتر است غذایی که میل می کنید، نیز غذایی سبک و کم حجم باشد .حضرت عیسی -علیه السلام- می فرماید : ای بنی اسرائیل! پرخوری نکنید؛ زیرا هر که زیاد بخورد، زیاد می خوابد وهر که زیاد بخوابد، کمتر نماز می خواند وهر که کمتر نماز بخواند، در زمره غافلان قلمداد می شود.2

امام صادق -علیه السلام-، در مورد سخنانی که میان حضرت یحیی -علیه السلام- و ابلیس گذشت، فرمود : یحیی به شیطان گفت: این آویزها چیست؟ شیطان گفت: اینها شهوات و امیالی است که فرزند آدم گرفتار آنها شده است. یحیی گفت: آیا چیزی از آنها برای من نیز هست؟ شیطان گفت: گاه سیر و پر می خوری و ما هم تو را از نماز و یاد خدا باز می داریم. یحیی گفت: با خدا عهد می بندم که هرگز معده خود را از غذا پر نکنم و ابلیس گفت: من هم با خدا عهد می بندم که از این پس هرگز مسلمانی را اندرز ندهم.

آن گاه امام جعفر صادق -علیه السلام- فرمود: ای حفص! با خدا عهد می بندم که جعفر و خاندان جعفر هرگز شکم های خود را از طعام انباشته نکنند.3

2. بدن انسان به خصوص در شب به خواب کافی نیاز دارد و اگر این نیاز برطرف نشود در کار روزانه و . ایجاد خلل می کند. شب نشینی ها و خوابیدن دیر هنگام در بیدار نشدن برای نماز و یا کسالت در آن بسیار مؤثر است. معمولا ً کسانی که تا دیر وقت بیدارند، نمی توانند نماز صبح را بجا آورند. اگر هم بیدار شوند طبیعی است که نمازی با کسالت و خواب آلودگی بخوانند .

یکی از کارهای شیطان قبل از انجام هرعبادتی این می باشد که، آن را برای ما سخت جلوه می دهد. مانند ذره بین که اجسام کوچک را بزرگ نشان می دهد و در این صورت است که با بزرگ نشان دادن چیزی فرد در خود احساس ناتوانی می کند.

حضرت علی -علیه السلام- درباره ی آیه ی « ای کسانی که ایمان آورده اید در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا بدانید» چه می گویید پرسیدم فرموده : شما را از خواب آلودگی و چرتی است که نمی گذارد بدانید در رکوع و سجود و تکبیرتان چه می گویید .4 بنابر این دیر خوابیدن در شب ما را از درک لذتهای معنوی در سحر و نماز محروم می کند.

3. رعایت آداب خواب از جمله : وضو گرفتن خواندن سوره های توحید، ذکر صلوات، تسبیحات اربعه، تسبیح حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) آیة الکرسی بخصوص خواندن آیه ی آخر سوره ی کهف و نیز توسل به امام زمان برای محروم نماندن از فیض نماز اول وقت و از جمله اموری است که خواب مؤمن را همراه با هدف و انگیزه می کند و این توجه و هدفمندی در بیداری صبح تأثیرگذار خواهد بود. البته اگر بجا آوردن همه ی آداب خواب برایتان سخت است به هر میزان که مقدورتان می باشد انجام دهید .

4. در مواقعی که زنگ ساعت شما را بیدار نمی کند، بهتر است به یکی از نزدیکان سفارش کنید که شما را در ساعت مقرر بیدار کند. در ضمن برای ایجاد عادت می توانید مثلاً 20 دقیقه مانده به طلوع آفتاب بیدار شوید و نماز خود را بجا بیاورید و هر روز نماز خود را سعی کنید به نماز اول وقت نزدیک تر نماید.

5. انجام هر کاری در ابتدا ممکن است کمی سخت باشد، ولی با تمرین و ممارست و استقامت و پایداری آن عمل آسان خواهد شد. خیلی از جوانان تلاش کرده اند و به نتیجه نیز رسیده اند.

6. جهت پایبندی به تصمیم برای خود برنامه تنبیه بگذارید. به عنوان مثال با خود عهد ببندید که هرگاه سر ساعت مورد نظر از خواب بلند نشدید، برنامه ی مورد علاقه تان را که هر روز دنبال می کردید ترک نمایید.

7. یکی از کارهای شیطان قبل از انجام هرعبادتی این می باشد که، آن را برای ما سخت جلوه می دهد. مانند ذره بین که اجسام کوچک را بزرگ نشان می دهد و در این صورت است که با بزرگ نشان دادن چیزی فرد در خود احساس ناتوانی می کند.

8. نمازهای روزانه ی خود را سعی کنید در مساجد به جای آورید و از این طریق روحیه یی معنویتان را بالا ببرید. هر مقدار که ایمان تان افرایش یابد، انجام اعمال عبادی برایتان آسان تر خواهد شد.

9.همان طور که انجام عبادت ایمان را افزایش می دهد، گناه نیز ایمان فرد را سست کرده و توفیق عبادت را از فرد می گیرد. بر این اساس باید انسان از گناه خود توبه حقیقی نماید تا به انجام عبادت موفق شود. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و سلم- می فرماید: نیکی را نور دل و آرایه(زیبای و روشنای) رخسار و نیروی کار یافتم و بدی و گناه را سیاهی دل و سستی در کار و زشتی چهره .5

تمام کسانی که صبح بیدار می شوند و کسانی که حتی قبل از صبح بیدار می شوند و نماز شب می خوانند اینها با ساعت بیدار نمی شوند. ساعت کمک می کند ولی ساعت به انسان انگیزه نمی دهد. دستگاه انگیزشی انسان را فقط و فقط خدا تحریک می کند. تا معرفت و محبت خدا در دل انسان کوک نشود انسان نمی تواند بیدار شود.

10. در مورد آثار و پیامدهای نماز تأمل کنید، البته اگر قبل از نمازهای روزانه و شب به هنگام خواب باشد، موثر تر است. این مطلب را به عنوان اصل کلی در ذهن داشته باشید، هر مقداری آگاهی ما در مورد مسئله ای افزایش یابد احتمال انجام آن کار (در صورت مثبت بودنش) نیز افزایش می یابد. از این رو به این مطالب دقت کنید. « و کسانی که بر نمازهایشان مواظبت می کنند . آنان همان وارثانند(وارثان بهشت)».6

امام علی -علیه السلام- می فرمایند : هیچ کاری نزد خدای ( عزو جل ) محبوبتر از نماز نیست. پس مبادا چیزی از امور دنیا شما را از اوقات نماز باز دارد ؛ زیرا خدای ( عز و جل ) مردمانی را نکوهیده و فرموده است : « همانان که از نمازشان غافلند» یعنی از اوقات نماز غافلند و به آن اهمیتی نمی دهند.7 در اهمیت صبح همان بس که خدای عز و جل به آن قسم خورده است : « و سوگند به صبح چون آشکار شود8 و سوگند به صبح چون بدمد9 ».

بر این اساس می توان با برنامه ریزی صحیح از این لحظات ملکوتی بهره برد و خود را محروم نکرد و آن را مقدمه ای برای سحر خیزی قرار داد . علامه حسن زاده ی آملی ( حفظه الله تعالی ) می فرمایند : کسی که سحر ندارد از خود خبر ندارد !

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : ای ابوذر! پروردگارت عزّ وجلّ، به وجود سه نفر، بر فرشتگانش می بالد : مردی که در جایی تنها باشد وبه وقت اذان اذان بگوید ونماز بخواند. پروردگارت به فرشتگان می فرماید: ببینید بنده من نماز می خواند وهیچ کس جز من او را نمی بیند . پس هفتاد هزار فرشته به زمین فرود آیند وپشت سر او به نماز ایستند وتا فردای آن روز برایش آمرزش می طلبند.

و مردی که شب هنگام در تنهایی برخیزد و نماز گزارد وسجده کند و در حال سجده خوابش برد . پس ، خداوند متعال فرماید : به بنده من بنگرید که روحش نزد من است وبدنش در طاعت من سجده کنان. 10

پیامبر خدا -صلی الله علیه و آله- می فرماید : هیچ بنده ای نیست که به اوقات نماز و مواضع خورشید اهتمام ورزد مگر اینکه آسودگی در هنگام مردن و از بین رفتن غم و اندوه ها و نجات از آتش را برایش ضمانت کنم .11

——————————————————-

پی نوشت ها :

1. صلوة الخاشعین، شهید دستغیب.

2. اسرار نماز، محسن قرائتی.

1 .نباء/9 و 10.

2 . میزان الحکمه/ ج 1/ ص 186 .

3 . همان/ 187.

4 . همان/ ج 7 / ص 3129.

5 . همان/ج3/114.

6 . مؤمنون / 9 و 10.

7 . میزان الحکمه / ج 7 / ص 3129.

8 . مدثر / 34.

9 . تکویر / 18.

10 . میزان الحکمه / ج 2/ ص 557.

11 . همان




موضوع مطلب :

       نظر
سه شنبه 92 خرداد 28 :: 11:53 صبح
علی محمدی

سه ساله بود که پدرش آسمانی شد. دانشگاه که قبــــول شد، همه گفتند: با سهمیـــــه قبول شده!!! ولی ... هیچوقت نفهمیدند کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا !!!
یک هفتــــــه در تـــــب ســـــــوخت ....




موضوع مطلب :

       نظر
سه شنبه 92 اردیبهشت 17 :: 4:50 عصر
علی محمدی

مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد : « در کیسه ها چه داری». او می گوید « شن» مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت می کند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد.
     هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...
     این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.
یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی می گوید : دوچرخه!
بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند.




موضوع مطلب : داستان کوتاه, داستانک, علی محمدی

       نظر
شنبه 92 فروردین 31 :: 12:32 عصر
علی محمدی

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش

قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه

نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه

بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی

او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او

گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد

که کلاه پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار

را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی

ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما

را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت

ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید

بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.

حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز

موفقیت است . لبخند بزنید.




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
شنبه 92 فروردین 31 :: 12:26 عصر
علی محمدی
<   <<   6   7   8   9   10   >