علی محمدی-طلبه ای از زنجان کم گوى و گزیده گوى چون دُرّ
نمیدانم تا کدامین قلۀ اهدافم صعود خواهم کرد؛ اما بیوقفه به سوی آخرینش در حرکتم درباره وبلاگ آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم. بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد. آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
این دو سوال را از حضرت آیت الله بهجت پرسیده اند:
خیلی ها برای اینکه به ارامش روحی برسن میرن به سمت گوش دادن موسیقی و برخی هم برای رسیدن به عرفان به سمت عرفانهای نو ظهوری می روند که در طن مراسماتشون موسیقی است و موسیقی از اصول آنها است حالا از محضر آیت الله بهجت در مورد آثار روحی موسیقی می پرسیم:
1. گوش کردن موسقى باعث چه تحولاتى در روح انسان مىشود؟ آیا حکم موسیقى تابع این امور است؟
پاسخ: گوش دادن موسیقى آثار منفى فراوانى در روح انسان دارد، ولى حکم شرعى آن دایر مدار آن آثار نیست. توضیح از خودم:(یعنی دلیل اصلی حرام بودن موسیقی اینهایی نیست که می آوریم بلکه دلیل اصلی حرمت آن برای ما آشکار نیست) 2. اگر شنیدن موسیقى و یا غنا انسان را به یاد خداوند متوجه کند، آیا شنیدن آن مانعى دارد؟
پاسخ: انسان با عملى که مورد رضاى خداوند نیست، نمىتواند به یاد خداوند باشد و چنین امورى نمىتواند موجب تغییر حکم شرعى موسیقى و غنا باشد.
دلیل اصلی حرام بودن موسیقی
«موسیقی» یا «موسیقیا» واژه ای یونانی است که در فرهنگ لغت، معادل «غنا» است؛ ولی در حوزه ی مفاهیم دینی و اصطلاح فقه، با یکدیگر تفاوت دارد. «غنا» در اصطلاح شرعی عبارت است از «آوازی که از حنجره ی آدمیبیرون آمده و در گلو چرخانده (چهچهه) شود و در شنونده حالت سرور و وجد ایجاد کند و مناسب با مجالس لهو و خوش گذرانی باشد.» اما موسیقی به «صوتی گفته میشود که از آلات موسیقی، پدید آید»، بر این اساس، نسبت بین موسیقی علمیو موسیقی فقهی، عموم و خصوص مطلق است.»[1] دلائل اصلی حرمت موسیقی (یا حلیت برخی اقسام آن) آیات قرآن و روایات پیامبر اکرم(ص) و ائمه (ع) است. از میان آیات قرآن میتوان به آیههای 72 سوره ی فرقان، 30 سوره ی حج، 3 سوره ی مؤمنون و 6 سوره ی لقمان اشاره کرد که ائمه(ع) در تفسیر آنها فرموده اند مراد از واژههای “قول زور” ، “لهو” و “لغو”در این آیات، غنا است. 2. حکمت حرمت موسیقی و غنا: با بررسی برخی آیات قرآن و روایات و سخن روان شناسان میتوان موارد ذیل را از فلسفههای حرمت موسیقی دانست: الف) انسان را به فساد و فحشا گرایش میدهد: در حدیثی از نبی اکرم(ص) آمده: «غنا نردبان زنا است.»[2] تجربه نشان داده است که بسیاری افراد، تحت تاثیر آهنگهای غنا راه تقوا را رها کرده و به فساد روی میآورند. مجلس غنا معمولا مرکز انواع مفاسد است[3]. ب) غنا انسان را از یاد خدا غافل میسازد: قرآن کریم میفرماید: «بعضی از مردم خریدار سخنان بیهوده اند تا به نادانی مردم را از راه خدا گمراه کنند و قرآن را به مسخره میگیرند، نصیب اینان عذابی است خوار کننده.»[4] در این آیه یکی از عوامل گمراهی از سبیل الهی «لهو الحدیث» دانسته شده است. «لهو» آن چیزی است که انسان را به خودش آن چنان مشغول کند که باعث غفلت و بازماندن از کارهای مهم تر شود و در روایات اسلامیاز آن به «غنا» تفسیر شده است.[5] ج) تاثیر سوء موسیقی و غنا بر روان و اعصاب: غنا و موسیقی یکی از عوامل تخدیر اعصاب است. «توجه به بیوگرافی مشاهیر موسیقی دانان نشان میدهد که در دوران عمر دچار ناراحتیهای روحی گردیده ، و رفته رفته اعصاب خو درا از دست داده و عده ای مبتلا به بیماریهای روانی شده و گروهی مشاعر خود را از کف داده اند، دسته ای فلج و ناتوان گردیده و بعضی هنگام نواختن موسیقی درجه ی فشار خونشان بالا رفته ،دچار سکته ی ناگهانی شده اند.»[6] د) غنا یکی از ابزار کار استعمارگران است: استعمارگران جهان همیشه از بیداری مردم، مخصوصاً نسل جوان، وحشت داشته اند، به همین دلیل بخشی از برنامههای گسترده ی آنها برای ادامه ی استعمار، فرو بردن جامعه در غفلت و بی خبری و نا آگاهی و گسترش انواع سرگرمیهای ناسالم است. ایجاد مراکز فحشا، کلوپهای قمار و همچنین سرگرمیهای ناسالم دیگر و از جمله توسعه ی غنا و موسیقی، از مهمترین ابزاری است که آنها برای تخدیر افکار مردم بر آن اصرار دارند.[7] 3) موارد ذکر شده حکمت حرمت غنا و موسیقی میباشد نه علت تامه و به همین دلیل، در مواردی هم که این آثار و نتایج سوء وجود ندارد باز حکم حرمت هم وجود دارد. 4) دلایل اصلی حرمت موسیقی(یا حلیت بعضی از اقسام آن) آیات قرآن و روایات پیامبراکرم(ص) و ائمه(ع) است که در حوزه ی تخصصی فقه . بررسی صورت میشود و این مقال گنجایش طرح مباحث اجتهادی را ندارد. اما آنچه به صورت اختصار میتوان اشاره نمود چند مطلب است: الف) آیات قرآن هر چند به صورت روشن و صریح حکم غنا را بیان نمیکند و مانند بسیاری از احکام به اصول و کلیات میپردازد، ولی برخی از آیات با توجه به تفسیری که پیامبر اکرم و اهلبیت(ع) از آنها نموده اند بر غنا تطبیق میکند. در این باره به چند آیه اشاره میکنیم: 1- امام صادق (ع) درباره ی آیات «و کسانی که شهادت به باطل نمیدهند(و در مجالس باطل شرکت نمیکنند)[8]و «از سخن باطل بپرهیزید»[9]، میفرمایند: «منظور مجالس لهو و لعب و غناست.»[10] 2- امام صادق(ع) درباره ی آیه ی «و آنها که از لغو و بیهودگی رویگردانند»[11]، فرمود: «منظور از «لغو» در این آیه، غنا و ملاهی میباشد.»[12] 3- امام باقر و امام صادق(ع) درباره ی آیه ی «بعضی از مردم سخنان بیهوده را میخرند تا مردم را از روی نادانی از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند، برای آنان عذابی خوارکننده است»[13]،فرمودند: «منظور از سخنان بیهوده، غناست.»[14] نکته: هر چند اکثر این روایات، آیات مذکور را بر غنا تطبیق نمودهاند ولی دربعضی روایات، بر موسیقی نیز تطبیق شده است[15]و فقها نیز برخی از این آیات را بر موسیقی تطبیق نموده اند.[16] ب) مهمترین دلیل بر حرمت غنا ، روایاتی است که ازپیامبراکرم و اهلبیت(ع) به دست ما رسیده و به طور صریح و روشن دلالت بر حرمت غنا دارند. برای نمونه به برخی از روایات اشاره میکنیم: امام باقر (ع) میفرمایند: «غنا از چیزهایی است که خداوند آتش جهنم را سزایش قرار داده»[17] و امام صادق (ع) میفرمایند: «از غنا دوری کنید[18].» ج) در مورد حرمت موسیقی نیز روایاتی از پیامبراکرم و ائمه معصومین(ع) به دست ما رسیده که برخی از آنها را نقل میکنیم: امام صادق(ع) میفرمایند: «آلات ساز و آواز، از عمل شیطان است پس هر چه در زمین از این نوع وجود دارد از ناحیه ی شیطان است.»[19]پیامبر اکرم(ص) نیز میفرمایند: «شما را از مزمار و کوبات (آلات موسیقی) نهی میکنم.»[20] د) از آنجائی که واژه ی غنا به معنای «کشیدن صدا» بلکه به معنای هر گونه صدا و آواز است[21]و به تعبیر شیخ انصاری ره «کاملا روشن و بدیهی است که هیچ یک از این مفاهیم حرام نیستند »[22]، به همین جهت، همه ی فقها «لهوی بودن» را قید غنای حرام میدانند؛ یعنی، غنای لهوی حرام است.[23] (واژه ی «لهو» را به فراموشی یاد خداوند و فرو غلطیدن در ابتذال معنا نموده اند[24] و گفته اند غنا و آوازی حرام است که مناسب مجالس لهو و لعب و فساد و خوش گذرانی باشد.)[25] بعضی از فقها علاوه بر«لهوی بودن» قید «مطرب» را نیز بر آن افزوده اند[26]. «طرب» به حالت سبک عقلی گفته میشود که در اثر شنیدن آواز یا آهنگ در نفس آدمیپدید میآید و او را از حد اعتدال خارج میکند و در مورد موسیقی(آهنگی که از آلات پدید آید) نیز اکثر فقها نوعی را که «لهوی» باشد حرام میدانند و بعضی استماع موسیقی مطرب را حرام میدانند.[27] نکته پایانی: همان طوری که قبلا تذکر دادیم، بررسی دقیق این مباحث، در حوزه ی تخصصی فقه انجام میشود و کسانی که در این زمینه قدرت اجتهاد ندارند باید از مراجع تقلید خودپیروی کنند. منابع [1] . سید مجتبی حسینی، (پرسشها و پاسخهای دانشجویی)، ص 169؛ امام خمینی(ره)، المکاسب المحرمه، ج 1، صص 198 224؛ حسینی، علی، الموسیقی، صص 16 و 17؛ تبریزی، استفتائات، س10، 46 ، 47 و 1048؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 974، 978و 979. [2] . الغناء رقیة الزنا؛ بحار الانوار، ج 76، باب 99، الغناء. [3] نک: تاثیر موسیقی بر روان و اعصاب ، ص 29؛ تفسیر روح المعانی، ج 21، ص 6؛ تفسیر نمونه، ج 17، ص 25 و 26. [4] . ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیرعلم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین؛ لقمان، 6. [5] . وسائل الشیعه، ج 12، باب 99 ابواب ما یکتسب به. [6] . تاثیر موسیقی بر روان و اعصاب، ص 29 و 92( به نقل از تفسیر نمونه، ج 17، ص 26). [7] . تفسیر نمونه ، ج 17، ص 27. [8] . والذین لا یشهدون الزور؛ فرقان، 72. [9] . واجتنبوا قول الزور؛ حج، 30. [10] . وسائل الشیعه، ج 12، باب 99، ابواب ما یکتسب به، ح 2، 3 ، 5 ، 9 و 26. [11] . والذین عن اللغو معرضون؛ مؤمنون، 3. [12] . تفسیر علی بن ابراهیم، ج 2، ص 88. [13] . لقمان، 6. [14] . وسائل الشیعه، ج 12، باب 99، ابواب ما یکتسب به، ح 6، 7، 11، 16و25. [15] . همان، باب 100، ح3. [16] . المکاسب المحرمه، امام خمینی(ره)، ج 1، ص 2. [17] . وسائل الشیعه، ج 12، باب 99، ابواب ما یکتسب به ح 6. [18] . همان، ح 23 و 24. [19] .همان. باب 100، ح 5 و 6. [20] . همان. [21] . المکاسب المحرمه، امام خمینی(ره)، ج 1، ص 299. [22] . مکاسب شیخ انصاری،جلد1، ص 292. [23] . رساله ی دانشجویی، ص 171. [24] . احمد شرمخانی، انسان، غناء، موسیقی، ص 14. [25] . رساله دانشجویی، ص 171. بهر حال حرام بودن مطلق صدای زیبا با فطرت و عقل انسان سازگار نیست و مخالف با بعض روایات که دستور به خواندن قرآن به صوت زیبا میدهند میباشد. لذا منظور نوع خاصی از آن است و میتوان معیار نوع حرام را از همین تعبیرات «باطل» یا «لهو» بدست آورد. [26] . همان. [27] . توضیح المسائل مراجع، ج 2، صص 813 و 913؛ مسائل جدید، ج 1، ص 47 به بعد. موضوع مطلب : فلسفه حرام بودن 4 ماه قمری چیست؟ و آیا آن دلایل را می توان در جامعه امروز، دلیل حرام بودن این ماه ها دانست؟ چرا باید امروزه 2 برابر دیه بدهیم به خاطر دلیل 1400 سال پیش که این تحریم ماه ها به خاطر جلوگیری از جنگ های عرب های جاهلی بوده؟ در پاسخ به این سوال توجه به مطالب زیر سود مند است: الف) فلسفه حرمت چهار ماه در رابطه فلسفه وحکمتهای حرام بودن چهار ماه قمری می توان نکات ذیل را عنوان نمود: 1. ارادهى انسان بر کردارهایش اثر مىگذارد؛ و خود اراده نیز از ذهنیّتها تبعیت کرده و اثرپذیرى مىکند. وقتى این تفکر در جامعه حاکم باشد که قتل، حرام بوده و مستحقّ مجازات (دیه) است، دیگر به این زودىها، حریم خون و حیاتِ انسانها خدشهدار نشده و اکثریت درصددند تا با خویشتندارى، دست خود را به خونِ به ناحق ریختهى مسلمانى آلوده نکنند.
حال اگر این ذهنیت و تفکّر شدّت بیشترى یافته و دریابد که در بعضى زمانها (مثل چهار ماه حرام) و در برخى مکانها (مکّه)، این مجازات، غلظت مىیابد، خود به خود ارادهها بیشتر در کنترل درآمده و سعى مضاعفى در حفظِ خونسردى و بخشش و رعایت احتیاط مىکنند. نتیجه این که: شدّت حکم دیه در ماههاى حرام، موجب تشدید مراقبتهاى روانى شده و با ایجدا تعادل ذهنى - روانى، تعادلِ کردارى و اتخاذ تدابیر امنیّتى، قوّت یافته و عملاً آمار قتل و جنایت و دعوا و بىاحتیاطى کاهش مىیابد. به تعبیرى، حکم دیه، به اهرمى بازدارنده در برابر غضب، خطا و هنجارشکنىها تبدیل شده.
در سورهى مائده آیهى 2، پس از امر به محترم شمردنِ ماههاى حرام و نشکستن حرمت آن و حلال شمردنِ اقداماتِ فاقد وجاهت و تناسب با این ماه، چنین آمده: «مواظب باشید تا به زنده کردنِ ذهنیّتهاى منفى (و هر چند واقعیّتدار) زمینههاى سوق به تعدّى و انتقام پدید نیاید! و شما به جاى این که دست به هم بدهید تا از همدیگر انتقام بگیرید، باید دست اتّحاد در راه نیکىها و تقوا به یکدیگر بدهید نه این که به پشتیبانى از هم، آن هم به قصدِ همکارىهاى شرارت بار و دردسرساز بپردازید»(V }این ترجمه توضیحى را با کمک تفسیر نمونه، ج 4، ص 250، شرح و عبارتپردازى کردهایم{V ).
آن چه در این آیه، جالب توجه فزونتر است، این که: ـ نتیجهى آرامشبخشى که در آخر آیه به دست آمده، نتیجهى رعایت یک سیاست کلّى است؛ سیاستِ «حفظِ شعائر الهى و احترامِ ماههاى حرام» و اینجاست که به خوبى مىفهمیم که واقعاً حرمت ماههاى حرام چقدر در بازدارندگى و خویشتندارى مؤثر است و این تفکر حفظِ حریمها و مرزها، به حفظِ کردارها و «اهرم بازدارنده» تبدیل شده. ـ اسلام به جهت پایدار نگهداشتن این حرمت و احترام، آن را به موضوع دیهى قتلها تعمیم داده تا ضمن حفظِ جان انسانها از قتلهاى عمل، شبه عمد و خطا، به نتایج آرامشبخش حفظِ شعائر الهى و حرمت ماههاى حرام، فضاى عملکرد بیشترى بدهد.
ـ در آخر همین آیه، آمده: «A }واتقوالله انَّ الله شدید العقاب{A » با رعایت حرمتها و حریمهاى خواسته شده به حفظِ تقواى عملى بکوشید و بدانید در غیر این صورت عقاب خواهید شد و عِقاب خدا هم شدید است. و شاید، شدید شدن دیهى این ماهها، هشدار عینى و نمونهى مجسّم عقاب خدا در دنیاى کوچک است چه رسد به آخرت؟! 2. یادآورى حرمت و احترامِ زمان (چهار ماه حرام) و توصیه به عدم جنگطلبى و استمرار به جنگ و در نهایت، تهدید به مضاعف شدنِ مجازات دنیوى (دیه) و اخروىِ قتل در این مناسبتها، بسترسازى براى آتشبس در برابر جنگهاى بینالمللى و درگیرىهاى داخلى و بین افراد است. به بیان دیگر، ساز و کار یاد شده، تاکتیک اسلام براى دعوت به آرامش و صلح در سطح کلان (بین کشورها) و خُرد (میان مردم و خردهفرهنگها) است و صد البتّه، مضاعف شدنِ دیه، افزایش تضمین اجرایى این تاکتیک از طریق راهبردهاى مالى است.
شاهد این توجیه و حکمت، نکاتى از این قبیل است(گذشته از روایاتى که بیانگر مقدار مضاعف دیهاند): ـ در سورهى بقره، آیهى 194، تنها صورتى که مقابله به مثل جایز است را پیش دستى دشمن و یا متجاوز به تعدّى دانسته و در سایر شرایط، اجازهى جنگ یا برخورد فیزیکى (که چه بسا به قتل بینجامد) را نداده، مگر از بابِ دفع تجاوزات و دفاع از خود، آن هم به شرط حفظِ همانندى در برخورد و قصاص (مثل همان تعدّى باشد)؛ و این نیست مگر به خاطر حرمت ویژه داشتن «الشهرالحرام».V }به لفظِ «حرام» و تناسبش با حرمت توجه کنید.{V
ـ در همان آیه، وعده این داده شده که اگر این ضوابط را حفظ کنید به تقوا مجهّز خواهید شد. تقوا از مادهى «وقایه» به معناى آرامش و به دور از التهاب است. از این رو تعهّد داده شده که با رعایت مفادّ آیه (که همگى حکمت و راهکار است) به آرامش و آسایش (که مصلحت و موافق با مفهوم تقواست) درست خواهید یافت. 3. ارج گذارى به حرمت ماههاى حرام و اتّخاذ مکانیزم حقوقى - مالى ویژه، تلاشى است جهتِ پاسداشتِ آداب و رسوم صحیحى که ریشه در وحى داشته، و در بین مردم جامعه به فرهنگ نهادینه شده تبدیل گشته.
پیام آیهى 36 توبه در خصوص حکمت فوق: تعدادِ ماههاى سال طبق آن چه خداوند در کتاب آفرینش و شرایع الهى مقرر فرموده، دوازده ماه است؛ که از این تعداد، چهار ماه حرمتى ویژه دارند و دارندهى عنوان «ماه حرام»اند. از این رو، با پرهیز از ظلم و ستم به خود، احترامِ این آئین مقدّس و پابرجا (=اشاره به حرمت ماههاى حرام) را حفظ کنید! در غیر این صورت، با قَلَمِ ظلم، سرنوشتى ناگوار براى خودتان تقدیر نمودهاید!
جالب است بدانید: «بعضى از مفسّران، تحریم جنگ در این چهار ماه را از زمان حضرتِ ابراهیم(ع) مىدانند؛ چنان که در عصر جاهلیّت عرب، نیز این حرمت به عنوان یک سنّت به قوّت خود باقى بود. هر چند آنها طبقِ امیال و هوسهاى خود، گاهى جاى این ماهها را تغییر مىدادند، ولى در اسلام این حکم همواره ثابت و لایتغیر است و از پارهاى روایاتV }ر.ک: تفسیر برهان، ج 2، ص 122{V استفاده مىشود که تحریم جنگ در این چهار ماه، علاوه بر آئین حضرت ابراهیم(ع) در آئین یهود، مسیح و سایر آئینهاى آسمانى نیز بوده است و جملهى A }ذلک الدّین القیّم{A (که در همین آیه آمده) مىتواند اشارهاى باشد به ثابت بودنِ این قانون در همهى آئینهاى توحیدى».V }تفسیر نمونه، آیةالله مکارم، ج 7، ص 405{V
به این ترتیب، روشن مىشود که: ـ پیشبینى افزایش دیهى قتلها، راهکارى است جهت حفظِ سنتهاى حسنه و مصلحت آفرین. ـ قداست آن چه ریشهاى الهى دارد، نباید به هر بهانه (هر چند خطائى) مخدوش مىشود، از این رو وقوع قتل در این ماههاى واجد قداست، نوعى ضربه زدن به قداست بوده که هزینهاى برابر با ازدیاد رقم دیه و دو ماه روزهدارى آن هم در دو ماه متوالى از ماههاى حرام برمى دارد.
4. اختصاص دادنِ ماههاى حرام به ویژگى «حرمت و عظمت»، فرصتى است جهت ساماندهى روانى - اجتماعى جامعه، توضیح این که: در سوره مائده، آیهى 97، یکى از نعمتهاى برتر الهى که بندگان مدیون آنند، نعمت کعبه معرّفى شده و چنین آمده: «خداوند، کعبه را، خانهاى داراى حرمت و عظمت و مایهى قوامِ امر مردم و مرکزى براى اجتماع دلها قرار داده؛ چندان که مىتوانند بسیارى از نابسامانىهاى خود را سامان بخشند و کاخ سعادت خود را بر پایهى آن استوار سازند. نکتهى مهم، تعبیر پرمحتواى «قیاماً للنّاس» است که در بردارندهى مفهومى وسیع براى کعبه است. این مفهوم که مسلمانان، مىتوانند در پناه این خانه و حرمتِ سازندهاش، همهى کارهاى خود را سامان ببخشند».V }ترجمهى مشروحى از آیهى 97 سورهى مائده با کمک تفسیر نمونه، ج 7، ص 89{V
آن چه در این آیه، مورد نظر ماست این که: خداوند در کنار معرفى کعبه و بیتالحرام، به عنوان وسیلهى ساماندهى و حفظِ قوام و موجودیّت مردم (للنّاس)، ماههاى حرام را نیز شامل همین اثرات دانسته و تمامِ اثراتى که براى قیام و قوامِ جامعه از کعبه نشأت مىشود را براى شهرالحرام هم معرّفى کرده A }جَعَلَ اللهُ الکعبةَ البیت الحرام قیاماً للناس و الشّهر الحرام{A .
جمعبندى بحث: قداست این ماهها، موجب حفظ و حراست از موجودیت مردم و بقاىِ سالمِ زندگى آنها وسیلهاى براى زدودن دلهرهها و رسیدن به آرامش هاست؛ و صد البته، اقداماتِ مالى و افزایش دیهى این ماهها، نشانى است از جدیّت خدا در برابر کسانى که حرمت و قداست این ماهها را حفظ نکردهاند. ضمنا نمی توان گفت این حکم مخصوص جامعه آن روز عرب بوده است، زیرا ماه حرام همه جا و همیشه حرام است و ربط به رسومات جوامع ندارد، و فلسفه این حکم باقی است حتی اگر مردم با ماه های حرام بیگانه باشند و نام آنها را ندانند، زیرا تغلیظ و تشدید یک سوم دیه در ماه حرام مشروط به علم نیست.
ب) حکمت افزایش دیه در ماه های حرام قبل از همه لازم است که یاد آور شویم دیه در ماه حرام دو برابر نمی شود بلکه یک سوم دیه بنا به دلایلی که ذکر می شود افزایش پیدا می کند. شکی نیست که هر جرمی از هر مجرمی با عمد و اختیار، استحقاق جریمه و مجازات را دارد. از سوی دیگر همه مجرمان یکسان نیستند و بدون شک شرایط زمانی و مکانی و روانی و ویژگیهای دیگر آن ها تفاوت دارد.
به همین دلیل امروزه، در تمام قوانین جهان، اموری را با عنوان عوامل تشدید و تخفیف در کنار قوانین کیفری و جزایی قرار می دهند، مثلا بیماری روانی را عامل تخفیف و تکرار در جرم را معمولا عامل تشدید می دادند. اسلام نیز، از چهارده قرن پیش عوامل تشدید و تخفیف را به صورت جامع و جالبی هم در مجازات های دنیوی و هم در مجازات های اخروی پیش بینی کرده است. در یک بررسی ساده معلوم می شود «عوامل تخفیف» در اسلام نسبت به «عوامل تشدید» بیشتر است و این به خاطر همان طبیعت ذاتی اسلام است که بر اساس رحم، عاطفه و شعار «یا من سبقت رحمته غضبه» است. از جمله عوامل تشدید مجازات در اسلام مکان و زمان جرم است. چنانچه جرمی در مکان های عادی یا مکه مکرمه رخ دهد، مجازات به علت قداست مکان مکه مکرمه متفاوت است. هم چنین مجازات در ماه های حرام به علت قداست آن ها شدیدتر شده و دیه قتل در ماه های حرام یک سوم اضافه می شود.
این نوع مجازات به خوبی نشان می دهد که اهمیت جرم تنها بسته به جنبه ذاتی آن نیست، بلکه خصوصیات زمانی و مکانی کاملا در آن موثر است. از سوی دیگر بدیهی است که چنانچه کسی حرمت اماکن و زمان های مقدس را نگه نداشت مشخص می شود که روح طغیانگری او بیشتر و جسورتر است و چنین فردی ضرر و خطرش برای جامعه بیشتر است. کما این که افراد غیر مذهبی و آلوده، برخی ایام و اماکن مثلا روز تاسوعا و عاشورا و ... مرتکب گناه نمی شوند.
نظر به این که در موضوع مضاعف شدن دیه در ماههاى حرام، عمدتاً نظر به این است که تناسب زمان با تغییرش در دیه شناخته شود، مقدمات زیر شایان توجه مىباشد: الف) حکمِ قتل در ماه حرام: طبق تصریح روایات و فتاوى فقهاء، کسى که در ماه حرام مرتکب قتل شود، موظف است تمام مقدار دیه که در سایر ماهها پرداخت مىشود را بدهد و به اضافه، مقدار (یک سوم) نیز بر آن مقدار بیفزاید و هم چنین دو ماه پى در پى از ماههاى حرام را روزه بگیرد (دیه، مرکب از سه بخش مىشود).(ر.ک: وسائل الشیعه، ج 19، ابواب دیةالنفس، باب 3، ص 149، ح 1 و 2.) در جواهر الکلام آمده: گذشته از روایاتِ متواتر و فروانى که گزارش شده، اجماع نیز وجود دارد. (همان، کتاب الدیات، فى اقسام القتل و مقادیر الدیات)
ب) منظور از ماه حرام چیست؟ اصطلاح «ماه حرام» بر چهار ماهى اطلاق مىشود که از دیرباز احترام و اهمیّت زیادى داشته که عبارتند از ماههاى ذىقعده، ذىحجه، محرم و رجب.( ر.ک: تفسیر نمونه، آیةالله مکارم، ج 7، ص 406)
ج) دلیل حکم دیه ماه حرام؟ نظر به این که فقهاء و علماء در حرام و حلالهاى شرعى، به ادلّهى قرآنى و روایى استناد کرده و بر اساس این دو منبع به اظهار نظر و کارشناسى مىپردازند، به برخى ادلّه و مستندات فقهى آنان مىپردازیم:
1ـ مستندات قرآنى: در چهار آیهى قران کریم این مفهوم مشترک مورد تأکید قرار گرفته که چهار ماهاند که بسیار مهماند و: ـ در این چهار ماه جنگ نکنید، امّا اگر به شما تعدّى شد، حق مقابله به مثل برایتان محفوظ است.V }بقره، آیهى 194{V ـ حرمت و پاسداشتِ این چهار ماه را با حلال دانستن خشونت و جنگ از بین نبرید.V }مائده، آیهى 2{V ـ اساسِ احترام و عظمت این چهار ماه، منشأ الهى داشته و از ارادهى او برخاسته.V }مائده، آیهى 97{V ـ اگر مراعات توصیههایى که گفته شد را نکنید، در واقع به خودتان ظلم کردهاید.V }توبه، آیهى 36{V صرف نظر از سایر مفاهیمى که در این آیات وجود دارد (و ما در بحث «حکمتها» خواهیم گفت) منظور واقعى این آیات، آن است که بشر را متوجه حرمت و عظمتِ زمان (در قالب این چند ماه) کرده و به او بگویند که فایدهى این ارجگذارىها، به خودت برمىگردد و «هر چه کنى به خود کنى؛ گر همه نیک و بد کنى». نهایتاً این که همچنان که حفظ حریمها شایستهى قدردانى و ثواب است؛ طغیانگرىها و هنجارشکنىها هم، مجازات در پى دارد.
2ـ مستند روایى: در برخى کتب فقهى شیعه آمده: «روایات زیادى که دلالت بر مضاعف شدن و تشدید گشتنِ حکم دیهى قتل در ماههاى حرام دارند، وجود دارد».V }مسالک الافهام، شهید ثانى(ره)، «انَّ به نصوصاً کثیرة»{V و تعداى از این احادیث در کتاب «وسائلالشیعه، ج 19» ذکر شده که با کنار هم قرار گرفتن این پنج روایت حکمِ ذکر شده به دست مىآید. موضوع مطلب : : با سلام ! من دانشجوی پردیس کرج هستم. چند وقت پیش از طریق یکی از دوستانم با آقای آزمندیان آشنا شدم. دوستم می گفت که آقای آزمندیان، راهی بلد است که انسان بدون این که بخواهد به دردسر بیفتد به هدفش برسد و آدم می تواند با این ترفند به راحتی پول دار شود. من یکی از سی دی های آزمندیان را گوش دادم، چیزی که دوستم گفت را از این سی دی متوجه نشدم، چون اولا دقیقا معلوم نبود که آقای آزمندیان چی می گوید. علتش هم این بود که نه راهکارشون دقیقا مشخص بود و نه تعریفش از راه جدیدی که پیشنهاد می داد روشن بود. الان سوال من این است که واقعا قانون جذب تعریفش چیست؟ این ترفند چطوری عمل می شود؟ جواب: با تشکر از این که این جا را برای طرح سوال خود انتخاب کردید. یک نکته را ابتدا جهت روشن شدن این بحث یادآور می شویم و آن این که کارشناسان برجسته این گروه یعنی گروه عرفان های نوظهور که جمعی از فضلاء حوزه و اساتید دانشگاه هستند، نسبت به قانون جذب به آن صورتی که امثال آقایان آزمندیان و حلت تبلیغ می کنند، جدا حرف دارند و کارشناسان ما قانون جذب را قانون علمی قابل دفاع نمی دانند. چرا که هیچ کدام از روان شناسان برجسته هر چند تاثیر افکار بر روان و احساسات را قبول دارند و متون دینی و روایات ما هم این تاثیر پذیری را تایید می کنند، اما قانون جذب آن چه که الان مطرح است، به یک خرافه شبیه تر است تا یک ایده علمی تا چه برسد به این که این ایده را اسلامی هم معرفی کنیم. مناسفانه اقای ازمندیان نوشته ها و گفته هایش قبل از این که نگاه علمی باشد، یک نگاه بازاری و ژورنالیستی به موضوع جذب است. با تاسف بیشتر در بسیاری از شرکت های هرمی کتاب های وی و سی دی هایش دستمایه فریب کاری عده ای شد و همین باعث شد که گروهی فضای کار و کسب را رها کردند و به خیال پردازی و توهم گرفتار شدند و تمامی سرمایه و دارایی خود را از کف دادند. اما آن چه که توسط طرفداران قانون جذب امروزه در تعریف این ایده مطرح شده است و مشهور است، و دیدگاه اقای ازمندیان هم همین است ؛ چنین است:
«قانون جذب به جملات کاری ندارد به تصورات کار دارد. مهم نیست که بگویی این را میخواهم یا نمیخواهم، وقتی به «این» میاندیشی در زندگی ات جذب میشود. اگرچه به صورت منفی بگویی. پس تنها آنچه را که میخواهی تصور کن.» جملات بالا خلاصه قانون جذب است. امروزه در جای جای دنیا از موضوعی با عنوان قانون جذب آن سخن گفته میشود. سخنرانان ، روانشناسان ، فیلم سازان ، نویسندگان همه و همه این موضوع را به بحث گذاشته وآن را تبلیغ می کنند و به عنوان یک قانون مسلم ازآن دفاع می کنند. این تئوری به طور خلاصه چنین است: قانون جذب را می توان در 3 عبارت خلاصه کرد:
« بر هر چه که تمرکز کنید همان اتفاق می افتد. مهم این است که بتوانیم ذهنمان را بر مطلوب های خود متمرکز کنیم.» یکی از مدافعین جدی قانون جذب در این مورد می گوید: «تنها کافی است به گوشه ذهنتان بچسبید و به تصاویر ذهنی تان تمرکز دهید و آن قدر به آن انرژی مثبت بدهید تا در دنیای برون به صورت واقعیتی عینی جلوه گر شود.» «این قانون همان قانون جاذبه عمومی است اما در حیطه افکار. قانون جاذبه نیوتن میگوید: کره زمین همه اجسام را به سمت خود میکشد، اما قانون جذب می¬گوید: تمام چیزهایی را که ما تصور میکنیم به سوی ما جذب میشوند.» « قدم اول در فعال سازی قدرت ذهن، تغییر تصاویر ذهنی است. رویدادهای زندگی همه پرداخته تجسمات انسان است بنابراین باید نیروی تجسم و تصور ذهن را باور داشت و به تغییر نگرش نسبت به خود، محیط پیرامون، دیگران و زندگی همت گماشت تا موجبات تغییر در واقعیت این امور فراهم شود. آینده انسانها از راه شیوه تفکری که بر می گزینند رقم می خورد و در حقیقت آنها به آنچه تفکر می کنند تبدیل می شوند. پدیده¬هایی که در زندگی انسانها اتفاق می افتد زاییده تفکر آنهاست نه مستقل از فکر.»
« هر چیزی که میخواهید در زندگی شما اتفاق بیفتد در ذهن خود تصور کنید. از درون بر آن تمرکز کنید و از بیرون به آن علاقه نشان دهید و به تصور ذهنی عشق بورزید. حالا انرژی درونی شما تصادفاتی را جذب خواهد کرد که با آرزوهای شما جور در خواهند آمد و ذهن بر هر چه تمرکز پیدا کند همان توسعه پیدا می¬کند و بزرگ می¬شود. این قدرت ذهن، از زبان و بیان متاثر می¬شود، بیان کلمات و عبارات باعث می¬شود بدن فیزیکال به همان راهی برود که اظهار شده است.» «تو همه چیز را به طرف خودت جذب میکنی. مردم، شغل، شرایط زندگی، وضع سلامتی، ثروت، قرض، شادی، ماشینی که سوار میشوی و اجتماعی که در آن زندگی میکنی. مثل آهنربا همه اینها را به طرف خودت جذب میکنی. به هر چه فکر کنی همان اتفاق میافتد. کل زندگی تو تجلی افکاری است که در ذهنت جریان دارند.» "با تصور شما و افکار شما تمام دنیا یک کاتالوگ میشود در دست شما. انگار شما دارید به جهان سفارش میدهید.» شما در سه گام به آرزوهای خود دست می یابید: نخست خواستن: «به دنیا فرمان بده.» . دوم باور: «باور داشته باش که به خواستهات رسیدهای.» .سوم: تجسم: «احساس کن که به خواستهات رسیدهای» «افکار ما تبدیل می¬شوند به اجسام. هر چیزی در فکرت بگذرد به زودی آن را در مشت خواهی گرفت.» جملات بالا گزیده ای از گفته های طرفداران قانون جذب است. اما شما دانشجوی عزیز لابد از جملات بالا باز هم به جواب خود نرسیدید. بهتر است تعریف دقیق و محل اختلاف نظر را با طرفداران قانون جذب به طور واضح بیان کنیم. اول این که ذهن انسان قادر است بر پدیده های خارجی اثر گذارد و امور بیرون از وجود انسان را به سود انسان تغییر دهد. به عبارت دیگر با استفاده از نیروی خلاق ذهن می توان بر امور بیرون از جسم انسان، تصرف کرد. از مطلب اول به دست می آید که ادعای اساسی در فرضیه جذب، تاثیر ذهن بر روان و درون انسان نیست ؛ چرا که در این صورت اولا این ادعا، گفته نو و کشف جدیدی نیست، و بعلاوه هم متون دینی و هم علوم جدید و هم تجربه انسان ها پذیرفته اند که افکار و اندیشه های انسان، بر احساسات و درون و روان انسان تاثیر گذارند و فکر انسان می تواند تاثیرات مثبت یا منفی بر عملکرد درون داشته باشد. ادعای دوم این است که تاثیر گذاری ذهن بر عالم خارج از نوع تاثیرات عادی نیست؛ بلکه تاثیر ذهن بر پدیده های خارجی، از نوع تاثیرِ علت بر معلول است. به عبارت دقیق تر، تجسم ذهن، «علت تامه» است برای خلق پدیده های خارجی. نتیجه این که منادیان جذب، از تاثیر و تاثرات متعارف، سخن به میان نمی آورند؛ بلکه دم از خالقیت ذهن می زنند و «خلق و آفرینش» را به ذهن نسبت می دهند. بنابراین محل بحث با مبلغین ایده جذب، قدرت معجزه گونه ذهن است؛ که ذهن انسان هر چه را تجسم نماید، به صورت یقینی و قطعی به وقوع می پیوندد. به بیان دیگر آن چه از طرف موافقین و مخالفین، مورد نقض و ابرام قرار می گیرد؛ علیت ذهن نسبت به خلق پدیده های بیرون از وجود انسان است، نه فقط تاثیر پذیری احساسات از افکار، و نه صرفِ اثر گذاریِ عادی فکر بر پدیده ها. بنا بر این نباید تصور شود که منظور از جذب مثبت اندیشی و تلقین و اموری از این قبیل است. موضوع مطلب : تأثیر چشم زخم از دیر زمان مورد توجه بوده است، تجربیات روزمره و نقلهای تاریخی و دینی این اعتقاد را تقویت کرده اما در این میان خرافاتی هم شکل گرفته که باید برای رفع آنها تلاش کرد. موضوع مطلب : چشم زخم, نظرزدن آیا این گفته حضرت على علیه السلام که فرمودند: «ایاک و مشاورة النساء فان رأیهن الى افن و عزمهن الى وهن» علامه مجلسى، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 74، ص 222.؛ «بپرهیز از مشورت با زنان، که رأى آنان ناقص و تصمیم آنان سست است» شامل حال تمام زنان اعم از تحصیل کرده و تحصیل نکرده است؟ از آنجایى که هدف از مشورت، رسیدن به بهترین راه ها و گزینش برترین شیوه ها و راهکارهاى اجرایى است، آموزه هاى دینى شرایط و شاخص هاى دقیقى چون ایمان، خردمندى، تخصص و دانایى، خیرخواهى، پختگى، دلسوزى و... را براى انتخاب مشاور معرفى نموده است. همان، ج 72، صص 100 و 105. امورى مانند: بخل، ترس و حرص از موانع و آسیب هاى مشورت قلمداد شده است و لذا امام على علیه السلام مى فرماید: «با فرد بخیل، ترسو و حریص مشورت نکن، زیرا در هر یک از آنان نقطه ضعفى وجود دارد که مانع از نیل به حقیقت مى شوند». سید جعفر شهیدى، ترجمه و شرح نهج البلاغه، نامه 53 (خطاب به مالک اشتر)، ص 328. پرهیز از مشورت با زنان در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره به همین جنبه روان شناسانه دارد چرا که «پژوهش هاى انجام شده، نشان مى دهد در چهار مورد از پنج هیجان اساسى (شادى، عشق، ترس، اندوه و خشم)، زنان هیجان هاى شدیدتر و فراوان ترى گزارش مى کنند تا مردان و آن هیجان مورد استثنا - که مردان بر زن پیشى مى گیرند - خشم است. زنان هیجان هاى ظریف (شادى، عشق، ترس و اندوه) را با شدت و فراوانى بیشترى تجربه مى کنند». کارل هافمن (و دیگران)، روان شناسى عمومى از نظریه تا کاربرد، ج 2. خانم «کلیود السون» به عنوان یک روان شناس اعلام مى کند: «... به این نتیجه رسیده ام که خانم ها، تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند». ر.ک: سید ابراهیم حسینى، فمینیزم علیه زنان، کتاب نقد، شماره 17، ص 64. بنابراین، با توجّه به احساساتى تر بودن طبیعى زنان (که در جاى خود حکیمانه و براى نقش زن ضرورى است)، محدودیت هایى در بهره گیرى از نظر مشورتى آنان تا مادام که به پختگى و دانایى نرسد، لحاظ شده است، اما اگر زنى بر اساس دانایى، زیرکى و کسب تجربه بر احساسات و ترس خود فایق آمده و به پختگى و کاردانى لازم برسد، مانعى از مشورت با او نیست و لذا در حدیثى دیگر از امیرالمؤمنین علیه السلام به دنبال «ایّاک و مشاورة النّساء» آمده است: «الاّ مَن جُرّبت بکمال عقل»؛ «مگر زنانى که به کمال خردمندى آزموده شده اند». بحارالانوار، ج 100، ص 254، باب 4، احوال الرجال و النساء، روایت 56. در این صورت مانند مردان شایسته مشورت هستند. براساس این حدیث، کمال عقل و پختگى در مشورت شونده اعمّ از زن و مرد شرط است و اینکه در حدیث شریف، تنها از زنان نام برده شده است، به لحاظ نوع زنان است، وگرنه چه بسیار مردانى که احساساتى یا کم تجربه اند و مشورت با آنان نیز روا نخواهد بود. بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام در این فراز از نامه 31 نهج البلاغه در صدد نکوهش زنان و ایراد نقص به آنان نیستند بلکه مى خواهند زنان و مردان را توجه دهند به اینکه این دو جنس با توجه به ساختار آفرینششان متفاوتند و آگاهى از تفاوت هاى زن و مرد در نوع تصمیم گیرى ها چه در عرصه خانواده و چه در سطح کلان آن یعنى اجتماع، باعث مرزبندى توقّعات مى شود و در سایه این آگاهى ها زنان و مردان سعى مى کنند به یکدیگر فرصت داده و زمینه را براى تصمیم گیرى صحیح و عقلانى فراهم سازند. بنابراین حضرت على علیه السلام تفاوت هاى زن و مرد در تصمیم گیرى را با بینشى هوشمندانه بیان فرموده اند: «ایّاک و مشاورة النّساء فان رأیهنّ الى افن، و عزمهنّ الى وهن» از مشورت با زنان بپرهیز که رأى آنان زود سست مى شود و تصمیم آنان ناپایدار است. ناپایدارى و سستى در تصمیم گیرى زنان از یک سو به علّت تأثیر عواطف و احساسات بر آنان و از سوى دیگر همان گونه که بیان شد برخاسته از دید گسترده و باز (غیرمتمرکز) آنهاست. و «وهن در عزم» ممکن است اشاره به کندى در تصمیم گیرى آنها باشد که معمولاً به خاطر دخالت دادن دیگران در تصمیم گیرى هاست. با این توضیح روشن مى شود که ممکن است دلیل عمده منع مشورت با زنان از سوى معصومین علیهم السلام و بزرگان، این باشد که مردم علاوه بر اینکه در تصمیم گیرى هاى خویش نباید عواطف و احساسات خودشان را در قلمرو عقل و قضاوت هاى خود دخالت دهند، بلکه باید از نفوذ و دخالت عواطف و احساسات زنان نیز ممانعت نمایند. البتّه همه زنان و به خصوص زنان تحصیل کرده با آگاهى از این تفاوت ها و شناخت حالات طبیعى خویش مى توانند قوه تعقّل خویش را تقویت و عواطف و احساسات خویش را مهار نمایند و در تصمیم گیرى ها پا به پاى مردان پیش روند و در امورى که آشنایى زنان در آن، بیشتر است طرف مشاوره قرار گیرند. رسول اکرم صلى الله علیه وآله مى فرماید: «ائتمرو النساء فى بناتهن»؛ نهج الفصاحه، صص 2 و 7، گردآورنده و مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران: جاویدان.؛ «در امور مربوط به دختران با زنان مشورت کنید». قرآن کریم نیز حل برخى از مسایل خانوادگى را در گرو تبادل افکار و رایزنى زن و مرد دانسته است: «فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما»؛ بقره (2)، آیه 233.؛ «اگر پدر و مادر بخواهند با رضایت و مشورت یکدیگر، فرزندشان را زودتر از دو سال از شیر بازگیرند، مرتکب گناهى نشده اند». مراد از «تشاور»، همدلى، هم رأیى و مشاوره میان زن و مرد است و چون مادر نکته ها و ویژگى هایى از تربیت فرزند مى داند که پدر نمى داند، لذا اگر هم فکرى و رایزنى نکنند، به زیان فرزند مى انجامد. حاصل سخن آنکه شخصى که مورد مشورت قرار مى گیرد باید شرایط و ویژگى هایى داشته باشد که بتواند بهترین راه را توصیه و پیشنهاد نماید از این رو داشتن شرایط لازم و در نظر گرفتن آنها به هنگام مشورت امرى لازم و ضرورى است. (حقوق زن، سید ابراهیم حسینی) موضوع مطلب : فال نیک و بد زدن در همه اقوام بوده و هست. به نظر مى رسد سرچشمه آن عدم دسترسى به واقعیات و ناآگاهى از علل واقعى حوادث است. فال اثر طبیعى ندارد، ولى داراى اثر روانى است. فال نیک، امید آفرین است، در حالى که فال بد، موجب ناامیدى، ناتوانى و نگرانى مى شود. موضوع مطلب : ماه سیّاره ای است که به دور زمین در حال حرکت است و حجم آن یک چهاردهم زمین می باشد. همان طور که ماه برای ما خاکیان طلوع و غروب دارد، همچنین کره ی زمین برای ماه نوردان و ساکنان آینده ی ماه طلوع و غروب دارد،گاهی قسمت یا همه آن پیداست و گاهی از آن اثری نیست. نکته ای که حتماً باید به آن توجّه داشت این است که قبله تنها خود خانه ی کعبه نیست، بلکه امتداد آن از دو طرف پایین و بالا – در آسمان – نیز قبله است؛ یعنی هر کس به سوی خطّی که بر کعبه عمود است و از آن می گذرد بایستد رو به جانب قبله ایستاده است و با توجّه به این مسأله، قبله ی ماه نشینان در هنگامی که زمین در پشت افق ماه قرار گرفته است روشن می گردد بنابراین هنگام طلوع زمین، مجموع کره خاکی قبله کسانی است که در ماه نماز می گزارند و همین که برابر کره زمین بایستند (یا در برابر خطی که عمود بر کعبه از دو طرف زمین می گذرد قرار گیرند) در واقع مقابل کعبه ایستاده اند و استقبال کعبه که شرط صحّت نماز است تحقّق می پذیرد. موضوع مطلب : در مورد چگونگی خلقت آسمان و زمین در شش دوران باید بگوییم : موضوع مطلب : آیا عمربن خطاب اسلام را به ایران آورده است؟ چگونگی اسلام آوردن مردم ایران را توضیح دهید.
پاسخ نقل قول پاسخ: در این رابطه باید گفت که عمر ایران را فتح کرد، نه اینکه ایرانیان را مسلمان کرده باشد. چون ایرانیان اکثرا در قرنهای بعد از فتح شدن، مسلمان شدند، برای روشن شدن این مطلب و اینکه چطور اصلا توانستند ایران را فتح کنند توجه شما را به این مطالب جلب می کنم: در تاریخ آمده که ایرانیان به راحتی اسلام را پذیرفتند گرچه طبق معمول مدت زمانی به درازا کشید. تفاوت عمده مسلمان شدن ایرانی ها با نقاط دیگر این بود که در ایران تقریبا اکثریت مردم گرچه طی سه چهار قرن مسلمان شدند، برخلاف نقاط دیگر که مانند اسپانیا بومیان غالبا مسیحی ماندند و باز در آن مسیحیها مسلط شدند یا اگر اکثریتی اسلام آوردند جوامع مسیحی بزرگی بر آیین خود باقی ماندند. اشپولر مینویسد: تقریبا تمام ایرانیان، بدون اعمال زور و فشار خارجی معتنابهی از طرف فاتحان، در مدت قرون اندکی به اسلام گرویدند. در بین النهرین، سوریه، فلسطین، مصر و اسپانیا تا قرنهای متمادی دستههای بزرگ مذهبی مسیحی هستی خود را حفظ کردند و سرانجام یا به طور کلی بر مسلمین غلبه نمودند، چنانچه در اسپانیا با تسلط مجدد دولت شمال آن صورت گرفت و یا آن که به صورت دستههای کوچکتری پایداری نموده باقی ماندند (مثل مصر،سوریه، و فلسطین. (تاریخ ایران 1 /239 ـ 240) گرایش سریع بسیاری از ایرانیها به اسلام از لا به لای اخبار فراوانی به دست میآید. البته زرتشتی ها در بسیاری از شهرها برای دست کم دو تا چهار قرن باقی ماندند. فارس که یکی از اصلی ترین مراکز آنان بود تا قرن چهارم زرتشیان زیادی را در خود جای داده بود. این اطلاع را عمدتا مدیون احسن التقاسیم (2/640) هستیم. در باره دلایل متعدد اسلام آوردن ایرانی ها چند نکته را می توان یادآور شد: 1. دلایل فرهنگی از دلایل مهم این تحول است به طوری که اسلام از نظر علمی موقعیت برتری و جاذبه بیشتری در مقایسه با آیین زرتشتی داشت. در برابر، آیینزرتشتی با نظام طبقاتی ساسانی پیوند خورده و به صورت یک آیین اشرافی درآمده بود. طبیعی بود که مردم درمقایسه میان این دو آیین میتوانستند انتخاب بهتری داشته باشند، البته مشروط به آن که شرایط دیگر هم فراهم باشد. 2. نکته دیگر دلایل نظامی است که البته در خصوص ایران معنا داشت هرچند در بسیاری از نقاط حتی بدون تسلط نظامی هم اسلام رواج یافت. به عبارت دیگر، نفس تسلط مسلمانان و پیروز شدن آنها برای ایجاد نوعی هیمنه فرهنگی و دینی اهمیت داشت. مردمان گیلان و دیلمستان که مسلمانان در آغاز غلبه نظامی نداشتند، تا دو قرن بر آیین خویش بودند تا آن شخصیتی مانند ناصر اطروش زیدی به دلایل فرهنگی توانست اسلام را در میان مردم رواج دهد. در کل شکست سیاسی یک قوم، زمینه را برای تغییرات فرهنگی و آیینی آماده می کند باز هم مشروط به آن که شرایط دیگر فراهم باشد. 3. نکته دیگر دلایل سیاسی است بیشتر با این اشارت که دولت ساسانی که پشتوانه آیین زرتشتی بود از بین رفت. دولت ساسانی دولت سیاسی ـ دینی بود. اکنون که حمله تازه ای با اتکای به آیین جدیدی صورت گرفته بود در درجه نخست آیین قبلی را به چالش می کشید و چون دیگر حامی سیاسی نداشت با مشکل روبرو می ساخت. 4. نکته دیگر دلایل اجتماعی بود که شاید مهم ترین آن استقرار اعراب در ایران بود، به طوری که قبایل عربی زیادی در شهرهای مختلف ایران سکونت گزیدند و به تدریج اسلام را رواج داند. به روشنی باید گفت استقرار اعراب در ایران یکی از مهم ترین دلایل موفقیت اسلام در ایران بوده است. این استقرار گاه به صورت قبیلهای بود، چنان که محلهای را به خود اختصاص میدادند. گاه نیز به صورت فردی بود که البته این کاربرد مهمی نداشت مگر در حد چهره های برجسته از میان علما از صحابه یا تابعین که بتوانند با استقرار در شهری به برپایی مکتب و مدرسه علمی کمک کنند. گفتنی است که در بیشتر شهرهای ایران قبایل عربی اسکان داده شدند. یک نمونه شهر جرجان است که مساجدی که در دوران امویان به نام قبایل ساخته شد که از آن جمله مسجد بجیله، درمحله علی بن زهیر (مربعة علی بن زهیر) مسجد محارب، مسجد قریش، مسجد الحمراء معروف به مسجد ابن ابیرافع، مسجد بنی اسد، مسجد العشیره معروف به مسجد برجوب راه العطار، مسجد الموالی، مسجد خثعم، مسجدهمدان، مسجد بنی ضبه، مسجد الازد، مسجد بنی عجل، مسجد تیم بن ثعلبه، مسجد بنی سنان. و.... شماری دیگر است (تاریخ جرجان، ص 19). یعقوبی در کتاب البلدان گزارشی از انتشار قبایل عربی در شهرهای ایران به دست داده است. در این باره تاکنون تحقیق مستقل و مفصلی صورت نگرفته است. در قم، طایفه اشعریها ساکن شدند و نه تنها اسلام را منتشر کردند که تشیع را هم رواج دادند. گزارش حضوراعراب در ایران را یعقوبی به دست داده است. البته گاهی بومیان از حضور اعراب ناخشنود بودند اما به تدریج با آنها انس گرفتند. مردم سغد در باره اعراب میگفتند: این قوم با ما آمیختهاند و با آنها ماندهایم و از ما ایمن شدهاند و ما نیز از آنها ایمن شدهایم (طبری 3 /596). اما به صورت فردی، می توان به سفر سعید بن جبیر به اصفهان (طبقات المحدثین 1 / 367) اشاره کرد. یا ماندگار شدن واقد دراصفهان که ابوموسی اشعری او را مؤذن قرار داد و نسل او تا قرن سوم هنوز مؤذن بودند (طبقات المحدثین 1/359). یک نکته شگفت این که هیجده نفر از صحابه به اصفهان آمدهاند. علاوه بر این که بسیاری از ایرانی ها در عراق، صحابه پیامبر را ملاقات کردند. برای مثال خبر زیر از دیدار یک ایرانی با امام علی علیه السلام حکایت دارد: داود بن سلیمان الاصفهانی می گوید: قال: کنت مع ابی بکناسة الکوفه، فاذا شیخ اصلع علی بغلة له وردة یقال له دلدل، قد احتوشه الناس، فقلت: یا ابه! من هذا؟ قال هذا شاهن شاه العرب هذا علی بن ابی طالب (طبقات المحدثین 1 / 371). همزمان با استقرار اعراب در محلات، آنان شروع به ساختن مسجد کردند تا جایی برای نماز خواندن داشته باشند. از آنجا که مساجد به جایآتشکدهها ساخته میشد به مرور از نفوذ زرتشتیان کاسته میشد. مهاجرت ایرانیان به عراق و بازگشت آنها مهاجرت ایرانیان به عراق و بازگشت آنها به میهنشان را باید دلیلی برای رشد اسلام گرفت. مثلا سلمان در زمان عمر بن خطاب به اصفهان بازگشتی داشته است. حماد بن ابی سلیمان کوفی (م 120) از سبایای منطقه برخوار اصفهان بوده است که بعدها به عالمی بزرگ تبدیل شده است. (طبقات المحدثین 1 / 333). وثاب نامی که از موالی ابن عباس بوده دو سال نزد ابن عباس بوده و باز به کاشان بازگشته است. (طبقات المحدثین 1 / 333، 355 ـ 357) نافع بن ابی نعیم مقریء اهل مدینه می گوید که اصل من از اصفهان است. چنان که ابن ابیالزناد فقیه می گفت اصل من از همدان است. (طبقات المحدثین 1 /382). این افراد از همان قرن اول و دوم هستند و شمار زیادی از کسانی که به جایگاه بلندی رسیدند از همین افراد ایرانی الاصلاند. البته ریشه برخی از این افراد چندان روشن نیست. برخی زرتشتی، یا مسیحی یا حتی یهودی بوده اند و به نوعی در حوادث صدر اسلام هم تأثیر گذاشته اند. نقش دهقانان نقش دهقانان – که در اینجا مقصود کدخدایان و صاحبان اراضی است ـ در انتشار اسلام که اشپولر بر آن تأکید دارد بدین معناست که آنان با پذیرفتن اسلام میتوانستند امتیازات خویش را بهویژه در زمینه مسائل مالکیت حفظ کنند (تاریخ ایران: 1/ 244). نیز مینویسد: همه جا رهبران اشراف و اعیان بودند که به مذهب فاتحان میگرویدند. در مقابل نیز فاتحان عرب، قدرت و نفوذ آنان را به حال خود باقی میگذاشتند و حتی از طریق ازدواج خویشاوندی حسبی با آنان برقرار میکردند (همان: 1 /245). در واقع هم دهقانان و هم مرزبانان میتوانستند با مسلمان شدن موقعیت خود را تا اندازهای حفظ کنند. ادعا شده است که اسلامی شدن ایران نخست بین طبقات عالی آن صورت گرفت، یعنی بین کسانی که فرهنگ ایران را کاملا در دست تصرف داشتند و داستانهای باستانی پهلوانی ایران را با شیوه جوانمردی و با دید خود از زندگی محقق میساختند. (همین دلیل باقی ماندن فرهنگ پیشین در جامعه جدید شد). (اشپولر: 1/ 248 ـ 249). در نیشابور نیز آتشکده قهندز ـ کهن دژ ـ به مسجد جامع تبدیل شد. در تاریخ نیشابور آمده است که «چون عبدالله عامر نیشابور را فتح کرد، آتشکده قهندز را خراب کرد و به جای آن جامع ساخت». در آغاز مردم بخارا هر بار با حضور اعراب تسلیم میشدند؛ اما به محض آن که اعراب از آنها دور میشدند، از آنباز میگشتند. عبارت پیشگفته نرشخی در تاریخ بخارا در برخورد اعراب فاتح با شهر نکته ای است که تقریبا در باره سایر بلاد ایران و ماوراءالنهر نیز صادق است. این امری طبیعی بود که مردم نسبت به دین جدید واکنش نشان داده ومقاومت کنند اما همین که به زودی تغییر عقیده می دهند نکته ای است که دلایل خاص خود را دارد. مشهور است که مردم قزوین سریع تر از بلاد دیگر اسلام آوردند. (تاریخ گزیده، ص 777). تخفیفهای مالیاتی مسلما تخفیفهای مالیاتی در اسلام آوردن طبقات پایین مؤثر بوده است (تاریخ ایران اشپولر 1 : 252) در برابر باید توجه داشت که امویان سختگیریهایی هم داشتند که این تخفیف را قائل نمیشدند و از تازه مسلمانان هم جزیه میگرفتند و برای مدتی رشد اسلام را سد کردند. داستان این مسأله چنان بود که سبب برآمدن مرجئه در خراسان شد، کسانی که ایمان را به شهادتین می دانستند و سختگیری های حجاج و دولت اموی را در باره ایمان آوردن اشخاص نمی پذیرفتند. روند تدریجی مسلمان شدن مردم ایران یک بررسی نشان داده است که روند مسلمان شدن ایرانیان از قرن نخست با کندی آغاز شده و به تدریج بر شدت آن افزوده شده است. این شدت، در قرن چهارم به اوج خود رسیده و تقریبا به جز برخی جمعیتهای قومی مانند آشوریها در غرب یا جوامع کوچک زرتشتی در یزد و شیراز، سایر مردم به اسلام گرویدند. این بررسی بر این اساس است که اصولا اسامی عالمان یاد شده در چهار قرن نخست اسلامی، به ندرت نامی ایرانی در آنها دیده میشود. یک نسبنامه تا قرن چهارم، معمولا از جد اول، با یک اسم ایرانی آغاز میشود و در ادامه، نامهای اسلامی پیاپی میآید. مثلا احمد بن حسین بن رستم. رستم فردی است که به اسلام گرویده و نام فرزندش را احمد انتخاب کرده است. این روشی است که ریچارد بولت در کتاب گروش به اسلام در قرون میانه دنبال کرده است. بر اساس دیدگاه وی که نمودار رشد اسلام را نوعی نمودار رشد کرم ابریشم می داند چنین است که در وهله نخست ده تا پانزده درصد در مرحله میانی چهل تا شصت درصد و در مرحله اخیر ده تا پانزده درصد باقی مانده مسلمان شده و تعدادی نیز هیچ اسلام نمی آورند. وی این طرح را بر اساس نام و نسب شماری از ایرانیان برجسته مسلمان شده که در کتاب شذرات الذهب آمده و در سلسله نسب آنان نام های اسلامی و در رأس آنها یک نام ایرانی است ارائه کرده است. هرچند باید گفت که در قرن چهارم و به ویژه پنجم و ششم، مسلمانان ایرانی، شروع به استفاده مجدد از نامهای ایرانی برای فرزندانشان کردند. کما این که در میان آلبویه این اسامی را به فراوانی میبینیم. اما تحلیل بولت روی اسامی پیش از قرن چهارم است. گرایش داوطلبانه یا اجباری یکی از بحثهای همیشگی در مسلمان شدن ایرانی ها این است که به اجبار ایمان آوردند یا از روی اختیار. آنچه در منابع به چشم می خورد از هر دو دست شواهدی وجود دارد. مهم ترین نکته در ارتباط با ایرانی ها آن است که باقی ماندن بر دین زرتشتی مجاز بود. بدین ترتیب بر حسب قاعده فاتحین نمی توانستند مردم را به اسلام آوردن وادار کنند. اما یک نکته هست و آن این که برای فاتحان مسلمان، این یک امتیاز بود که فردی چه از طبقات پایین یا بالا اسلام بیاورد. به همین دلیل تا آنجا که دستشان باز بود امتیازاتی برای این افراد قائل می شدند. گرچه علی القاعده حق نداشتند هدف خود را از این قبیل امتیازات، اسلام آوردن اشخاص بدانند. البته در صورتی که شهری به زور فتح می شد امکان این که فاتحان تمامی آتشکده ها را از بین ببرند وجود داشت. در حالی که وقتی معاهده صلح صورت می گرفت معمولا اجازه داده می شد که آتشکده ها باز بماند. گرچه ممکن بود شرط شود که حق احداث آتشکده های جدید را ندارند. پیامدهای فتوحات بر مردمی که سرزمینهایشان فتح میشد: تاریخ اسلام نشان میدهد که به دنبال این فتوحات، از طرف هیئت حاکمهای که توسط خلیفه مشخص میشد هیچگونه اهتمامی در جهت ارشاد، آموزش و پرورش و تربیت صحیح اسلامی مردم صورت نمیگرفت تا اعتقاد به اسلام در درون آنها رسوخ کرده و به صورت یک نیروی عقیدتی درآید که بتواند روح مغلوبین را با مفاهیم و خصائص اسلامی غنا بخشد و در سازندگی و تکامل انسانها مؤثر گردد. اگر چه در خلال بیست سال، دامنه نفوذ اسلام به طوری گسترش یافت که سرزمین اسلامی چندین برابر فتوحات پیامبر اسلام(ص) گردید. لیکن اختلاف بین فتوحات پیامبر(ص) و خلفا از زمین تا آسمان بود، چرا که پیامبر اکرم(ص) در فتوحاتش به اظهار کردن مسلمانی و جاری نمودن شهادتین و انجام بعضی از شعائر و ظواهر اسلامی به طور سطحی قناعت نمیکرد، بلکه برای مردم آن بلاد معلمین و مربیانی اعزام مینمود تا ضمن آموزش کتاب خدا و عقاید صحیح و بیان احکام دینی، آنان را ارشاد و موعظه کنند. اما در فتوحات خلفای سه گانه هیچ برنامهای برای تعلیم و تربیت و هدایت و ارشاد مردم در نظر گرفته نمیشد و هیچ نیروی ورزیدهای برای تبلیغ دین و آموزش احکام به سرزمینهای فتح شده اعزام نمیگردید و به این امر مهم و حیاتی هیچ اهمیتی داده نمیشد. در این کشورگشاییها تنها از تسلیم شدگان میخواستند به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر(ص) شهادت دهند و بعضی از تکالیف و شعائر اسلامی را به صورت ظاهری و صوری بدون اینکه در دل آنان رسوخ کرده باشد، انجام دهند، از این روست که میبینم بسیاری از مناطقی که توسط مسلمانان فتح میشد پس از مدت زمان اندکی به کفر و عصیان برمیگشتند. پیامبر اکرم(ص) از سوی خدا مأمور بود که از مردم زمانه خویش هم اسلام را بخواهد هم ایمان را. اما خلفا و فاتحان اسلامی از مردم فقط ظاهر مسلمانی را میخواستند و بس، و ما این سهل انگاری غیر قابل اغماض را در میان قریش و دیگران به وضوح میبینیم، حتی بیشتر صحابه رسول خدا(ص) نیز همین روش را در پیش گرفتند. چنانچه موسی بن یسار میگوید: اصحاب رسول خدا(ص) بیابانگردهای خشنی بودند ما ایرانیان که آمدیم، دین اسلام را خالص گردانیدیم. بدین ترتیب مردمی که سرزمینشان پس از رسول اکرم(ص) فتح میشد بر همان آداب و رسوم و مفاهیم جاهلی که بر حرکات و سکنات آنها حاکم بود و نیز روابط و مناسبات اجتماعی خود به طور عام باقی میماندند و اسلام نه در جانشان نفوذ میکرد نه در ضمیرشان ریشه میدواند تا چه رسد به اینکه اسلام بر آنان حکمفرما باشد یا محرک آنان در امور دینی و معنوی گردد. چنانکه در متون تاریخی بررسی میکنیم آثار و عواقب دراز مدت این پدیده جاهلانه (کشورگشاییهای خلفا) بسیار تأسفآور و به طور کامل به زیان اسلام بود، زیرا آنان که از این فتوحات بهرهبرداری میکردند و از اسلام جز اسمی و از دین جز رسمی سراغ نداشتند تمامی آداب و رسوم جاهلی و انحرافات و طمع ورزیهای شخصی و کارهای غیر انسانی را در لباس اسلام و تحت نام دین به مردم القاء میکردند و زیر سایبان امن دین تمام فسادها و ناهنجاریها را به نام دین و با مجوزی که خود از دین صادر میکردند به مردم تحمیل مینمودند. خلاصه اینکه گسترش اسلام و نشر تعالیم عالی آن، به هیچ وجه مورد اهتمام و کوشش آنان نبود بلکه آنان تنها به کشور گشایی و چپاول ثروت کشورها می اندیشیدند. نتیجه کلی: عمر نقشی در اسلام آوردن ایرانیان نداشته است بلکه تنها هدف او کشور گشایی و تثبیت موقعیت خود بوده است و این مطلب از اسلام وایمان واقعی نیاوردن ایرانیان تا سالها بعد از فتح ایران معلوم می شود. آنچه سبب اسلام آوردن واقعی ایرانیان شد آشنایی آنان با مکتب ناب اهل بیت عصمت و طهارت و عمل کردن به آن بود. موضوع مطلب : فرزند آیتالله العظمی بهجت گفت: هیئت امنای ساخت ضریح جدید سیدالشهداء(ع) به دیدن مرحوم پدرم آمدند و اصرار داشتند که چون ضریح قبلی را شش امامیها به صورت ششگوشه ساختهاند، ضریح جدید به صورت چهار گوشه ساخته شود.
به گزارش "ندای انقلاب"،خبرگزاری فارس گفتگوی مشروحی با حجتالاسلام والمسلمین علی بهجت درباره نظرات آیتالله العظمی بهجت درباره امام حسین علیهالسلام انجام داده که بخش نخست آن تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
هر چیز که منتسب به امام حسین(ع) باشد، با ارزش و مقدس است
حجتالاسلام علی بهجت در ابتدای این گفتوگو با اشاره به اینکه درباره زیارت و تبرک جستن به ضریح قدیمی و جدید اباعبدالله الحسین(ع) سؤالاتی مطرح میشود، اظهار داشت: لباس امام حسین (ع) یا هر چیز دیگری که به ایشان منتسب باشد، اصیل، با ارزش، پر برکت، مقدس و شفا هستند گرچه وهابیت یا هر قشر دیگری نپذیرند.
وی ادامه داد: خداوند در قرآن کریم میفرماید: پیراهن یوسف را فرستادیم، چشم یعقوب بینا شد. مگر حضرت یعقوب چشمش را عمل کرد یا این حرف دروغ است؟! خود خداوند میفرماید که ما با پیراهن یوسف، چشمان یعقوب را درمان کردیم. چشمی که سفید شده بود، درمان شد. این چشم با تبرک بر این پیراهن شفا یافت و خوب شد.
فرزند آیتالله بهجت با طرح این پرسش که وهابیت یا کسانی که این ایراد را وارد میکنند، چه جوابی برای این سخن خداوند دارند؟ افزود: وهابیت گروهی از اعراب بسیار بدوی و بسیار پوستهنگر است و هیچ به مغز نمیاندیشد. وهابیت عشق را نمیفهمد، مانند دیوار که شما نمیتوانی به دیوار عشق را بفهمانی. نمیشود برای دیوار عشق را بیان کرد.
وی عنوان کرد: گرچه اخیرا عدهای از دانشمندان به این رسیدهاند که کائنات هم میفهمند. آب هم میفهمد و اگر به آب حرف خوب بزنی، ساختار آن زیبا میشود. مرحوم پدرم قبلا این مطالب را میگفت و ما نمیفهمیدیم و حالا میبینیم لابراتوارها و آزمایشگاههای پیشرفته همین حرف را میزنند. بعد از رحلت ایشان به عمق خیلی از حرفهایشان پی بردیم و متعجب شدیم.
کسی که به زیارت ضریح میرود عشقش را برای معشوق صرف میکند
علی بهجت با بیان این مطلب که فهم این نکات بیارتباط با تحصیلات است، اظهار کرد: چنانکه ممکن است کسی تحصیلات عالی داشته باشد و باز اینها را درک نکند و عشق را نبیند. ممکن است کسی دکترای هستهای داشته باشد و در لابراتوار خویش نوترون و الکترون و حرکتهای آنها را ببیند ولی آن عشق را متوجه نشود. همه عالم سرگشته است. همه عالم حیران است. همه عالم در حال گشتن است.
وی بیان داشت: ما اگر عشق را دیدیم، میفهمیم کسی که برای زیارت ضریح منتسب به اباعبدالله (ع) میرود، عشقش را برای معشوق خود صرف میکند. «اُحَبِلُ ذَالجِدار وَ ما حُبُّ الدیار شَقَفنَ قلبی ولکن حب من سَکَنَت دیارا». برای مجنون، حتی کوچه لیلی عطر و بوی دیگری دارد، جاذبه دیگری دارد.
حجتالاسلام والمسلمین علی بهجت به خبرگزاری فارس گفت: اگر آنها این مسئله را بفهمند که هیچ و اگر نفهمند، چیزی نیست که بتوانیم به آنها بفهمانیم. برای مثال شما انسانی را در نظر بگیرید که از اول عمرش دست او به آتش نخورده و سوختن را تجربه نکرده است. شما به او بگویید که این آتش است و میسوزاند و تو را ناراحت میکند.
وی ابراز داشت: او به شما میگوید: میسوزاند یعنی چه؟ شما میگویید یعنی باعث رنج و ناراحتی میشود. او میگوید این آتش به این زیبایی برای چه ناراحت میکند؟ این انسان تا دستش به آتش نخورد و سوختن را احساس نکند، ممکن نیست با لفظ شما با سوختن آشنا شود. زائری که ضریح را میبوسد، اگر این ضریح از طلا و نقره نیز نباشد، چوب و آهن هم باشد، باز فرقی نمیکند. او به عشق معشوق خود میبوسد و تبرک میکند.
لباسها و وسایل منتسب به امام حسین (ع) برای دشمنان، عذاب بود
فرزند آیتالله بهجت با اشاره به اینکه چیزی که در این رابطه مهم است، نیت انسانها در برخورد با هر چیزی است که منتسب به این بزرگواران معصوم است، افزود: باید از این گروهها پرسید آیا لباسهای امام حسین (ع) و اولاد ایشان عزیز است یا نه؟ مگر اصحاب عمر سعد تمام وسایل و لباسهای این بزرگواران را غارت نکردند؟ حتی به پیراهن پاره و کهنه امام حسین (ع) نیز رحم نکردند و با خود بردند.
وی تأکید کرد: آیا این لباسها و لوازم که به اهل بیت (ع) منتسب بود، برای آنها شفا شد؟ آیا برای آنها برکت داشت؟ یا برعکس زندگی آنها را آتش زد؟ همین لباسی را که بر تن امام حسین (ع) بود را با خود به خانههایشان بردند، آیا این لباس باعث برکت برای آنها شد؟ شفا و سعادت برایشان داشت؟ قطعا نه.
حجتالاسلام بهجت اضافه کرد: پس مهم این است که انسان با چه نیتی این کار را انجام میدهد. این نیت انسان است که او را راهنمایی میکند و گرهگشاست. در زمان حیات حضرت آیتالله بهجت بعضیها میآمدند و از ایشان تبرکی میخواستند. به آنها میدادیم و باز بیشتر میخواستند.بنده با آنها شوخی میکردم و میگفتم این کمش برکت دارد، اضافهاش میسوزاند.
وی در ادامه گفت: بعضی از آنها که خیلی به آقا ارادت داشتند، میگفتند اشکال ندارد سوزاندن آقای بهجت هم عشق است. گاهی نیز برای دیدن آقا میآمدند و جلوی در سر و صدا میکردند. من میگفتم شما سر و صدا میکنید، همسایهها ناراحت میشوند و بعد به شوخی میگفتم اگر همسایهها ناراحت شوند، آقای بهجت هم ناراحت میشوند و ممکن است شما را نفرین کنند. آنها میگفتند نفرین آقای بهجت هم عشق است!
زمان برای انتساب شرط نیست، مهم خود انتساب است
علی بهجت با اشاره به اینکه مهم فهمیدن این عشق است و به کسانی که این عشق را نمیفهمند، نمیشود فهماند، بیان کرد: کسانی که این شبهات را مطرح میکنند، فقط نگاه میکنند که یک فلزی هست و چرا مردم به آن تبرک میجویند. در حالیکه این نیست. هر در و دیواری، هر فلزی این ارزش را ندارد. در و دیوار و ضریحی که منتسب به امام حسین (ع) است، عزیز است.
این پژوهشگر علوم دینی با تاکید بر این نکته مهم که در انتساب، قبل و بعد زمانی مطرح نیست گفت: این ضریح جدید، به امام حسین علیهالسلام تعلق دارد و از روزی که کار ساخت آن شروع شد، به امام حسین علیهالسلام منسوب است لذا مردم به یاد مولایشان، آن را میبوسند و تبرک میکنند.
تأکید آیتالله بهجت بر ششگوشه ساختهشدن ضریح جدید سیدالشهداء (ع)
وی تأکید کرد: خود سنگ حجرالاسود را برای چه میبوسند و تعظیم و تکریم میکنند؟ مگر سنگ نیست؟ اگر انسان، جهت اصلی را پیدا کرد، این مسائل، حل میشود. حضرت آیتالله بهجت در ساخت همین ضریح جدید اباعبدالله (ع) فعال بودند.
حجتالاسلام بهجت ادامه داد: حتی هیئت امنای ساخت ضریح نیز که به دیدن ایشان آمدند، اصرار داشتند که چون ضریح قبلی را شش امامیها ساختهاند، به شکل شش گوشه ساخته شده است و حالا ما این ضریح را بزرگتر کنیم و چهار گوشه بسازیم و آیتالله بهجت فرمود که نه همان شش گوشه باشد که هیئت امنای آن، در جزوهشان نوشتند که به دستور ایشان همان شش گوشه ساخته شود.
ساخت گنبد طلای حضرت معصومه(س) زیر نظر آیتالله بهجت
وی با تأکید بر این مطلب که ساخت گنبد طلای حضرت معصومه (س) نیز زیر نظر آیتالله بهجت انجام شد، افزود: ماجرای آن بسیار مفصل است و کرامات و برنامههای ویژهای داشت که برای خود ما نیز خیلی مشخص نبود. عکسها و فیلمهایی در این رابطه هست. ایشان اصلا در این رابطه، ماورایی را میدید و عجیب بود.
وی گفت: مقداری از کرامات را در روزنامههای آستانه همان زمان با تولیت قدیم آستانه مصاحبه کردهاند و مقداری از آن هم نگفته ماند و عکسهایی است که قرار بود کتابی درباره اینها بنویسند که هنوز میسر نشده است. خودم آن زمان عضو هیئت امنای ساخت گنبد حضرت معصومه (س) بودم.
بوسیدن ضریح امام حسین(ع) وسیله اتصال است
فرزند آیتالله بهجت ابراز داشت: بنده وقتی برای دیدن ضریح جدید امام حسین (ع) حضور داشتم، با من مطرح میکردند که چرا مردم این ضریح را میبوسند؟ گفتم مگر نمیبینید شخص وقتی ضریح را میبوسد و تبرک میکند، میگوید «السلام علیک یا اباعبدالله» و امام حسین (ع) را زیارت میکند؟ درحالی که اباعبدالله در این ضریح نیست، او در قلبهاست و این انسان از همینجا سیم خود را وصل میکند.
لباس کعبه را تکریم میکنند
وی تأکید کرد: این ضریح را به این خاطر که نزد اباعبدالله علیهالسلام خواهد رفت و لباسی است که قبر شریفش خواهد پوشید، تبرک میکنند و برایشان عزیز است. مثلا کسانی که لباس کعبه را درست میکنند بر روی آن نمینشینند. لباس کعبه برای آنها نیز محترم است و آن را با ابریشم و... آماده میکنند.
وی گفت: این ضریح نیز منتسب به امام حسین (ع) است و مردم به نیت ایشان آن را عزیز میدارند. هر چیزی که از یار باشد، عزیز است. او عشق را میبیند و به این نیت کار میکند. حتی طلا بودن ضریح در برابر عشق امام حسین (ع) ارزشی ندارد و یک فلز است. منتها ما دوست داریم که ضریح زیبا و ارزشمندی داشته باشیم. وگرنه بوسیدن طلا مهم نیست و اگر چوب هم بود میبوسیدند. همانطور که خاک کربلا برای شفا از بیماریها و تبرکها سفارش شده و مردم به آن عشق میورزند.
بهترین هنرها را باید برای این بزرگواران خرج کرد/ هنر باید رشد کند
حجتالاسلام بهجت اظهار داشت: هنر زمانی است که از برآیند هنرهای گذشته تا امروز استفاده جدیدی کنیم. اگر قرار بود همیشه بر روال گذشته بمانیم، الآن همه چیز باید کوخ میبود. چه زمان کاخ انوشیروان ساخته شد؟ زمانی که از هنرها بهرهوری کردند و همه را جمع کردند و چیز جدیدی به وجود آوردند.
حجتالاسلام والمسلمین علی بهجت خاطرنشان کرد: چه زمان هنر، هنر دوران صفویه شد؟ آن وقت که از هنرهای موجود استفاده کردند و یک پله دیگر رشد کردند و به گذشته اکتفا نکرده و نایستادند. این پویایی هنر آن را جاودانه میکند.
وی با اشاره به اینکه اگر ما کار جدیدی نکنیم، این عقب گرد است، گفت: الآن چرا ما نباید با هنر جدیدی ضریح بسازیم؟ این را من آن زمان گفتم و تولیت حرم امام رضا (ع) گفت یعنی چه؟ گفتم نظر من این است که کارخانه کریستال سازی داشته باشید و ضریحی را با طرحی بسیار زیبا از کریستال طراحی کنید.
وی ادامه داد: ریختهگری چهار قطعه بزرگ کریستال مثلا به ابعاد 6 در4 و به قطر 10 سانتیمتر را در این کارخانه انجام بدهند. بعد از نصب مردم میتوانند به این کریستال دست بزنند. داخل این کریستال جایگاههایی باشد که خطها و نوشتهها و اسماء زیبای خداوند از طلا و نقره و جواهر و مینا و هنرهای مختلف درآن به مقدار کم و برای نمایش به کار رود و آن را زیباتر کند.
بهجت با بیان اینکه چنین ضریحی هم سفید و شفاف و تمیز است و هم دست زدن به آن آسان است و بهداشتیتر هست و نظافت آن نیز راحتتر است، به خبرگزاری فارس گفت: میشود داخل آن کریستال هم نور بگذارند و بسیار زیبا و درخشنده میشود. مدیریت تولیت حرم رضوی گفت عجب نظر خوبی است.
وی تصریح کرد: در زمان قدیم که طلا خیلی برای مردم ارزش داشت، وقتی در برابر بزرگی میرسیدند، طلا را برای خود بیارزش میکردند و در طبق اخلاص میدادند. به همین جهت ضریح امامان نیز از طلا ساخته شد. به همراه حضرت آیتالله بهجت به سرداب و زیرزمین امام رضا (ع) رفتیم و ضریح قبلی امام رضا (ع) به پایین برده شده بود. جنس آن ضریح قدیمی از فولاد و نگین نشان بود و قبلتر از آن نیز چوبی بود و چون کثیف میشد و بهداشتی نبود، به فولاد تبدیل کردند و این سیر طبیعی است. اکنون ما میتوانیم از زیباترین و چشمنوازترین هنرها برای ساخت ضریح و گنبد و حرم و نشان دادن عشق به معشوق حقیقی استفاده کنیم. موضوع مطلب : |
||