سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
علی محمدی-طلبه ای از زنجان
کم گوى و گزیده گوى چون دُرّ نمی‌دانم تا کدامین قلۀ اهدافم صعود خواهم کرد؛ اما بی‌وقفه به سوی آخرینش در حرکتم
درباره وبلاگ


آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم. بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
لوگو
آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com
سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم.
بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 14
  • بازدید دیروز: 16
  • کل بازدیدها: 690581



نخستین دوره انحطاط درتاریخ جهان اسلام موضوعی است که سده هاست در کانون توجه متفکران قرار دارد . شناخت عللی که به این انحطاط منجر شده است باعث خواهد شد جهان اسلام بتواند راهی به سوی دوره جدیدی از شکوفایی و عقلانیت بگشاید . درادامه نظرات استاد مطهری و دکتر شریعتی را در باره علل نخستین دوره انحطاط جهان اسلام می خوانید :

  مرحوم‌ مطهری‌ در کتاب‌ ده‌ گفتار می‌نویسند:

«مسلماً یکی‌ از علل‌ این‌ امر حوادثی‌ بود که‌ در اوضاع‌ مسلمین‌ ابتدا به‌ وسیله‌ دستگاههای‌ خلافت‌ پدید آمد و بعد دنبال‌ شد. ناهمواریها در زندگی‌ مسلمین‌ به‌ وجود آمد، یک‌ جامعه‌ طبقاتی‌ درست‌ شد که‌ با منظور اسلام‌ ابداً وفق‌ نمی‌دهد. جامعه‌ منقسم‌ شد به‌ یک‌ طبقه‌ فقیر و بدبخت‌ که‌ نان‌ خود را به‌ زحمت‌ می‌توانست‌ به‌ دست‌ آورد و یک‌ طبقه‌ مسرف‌، مبذر و مغرور که‌ نمی‌دانست‌ با آنچه‌ در چنگال‌ دارد چه‌ بکند. وضع‌ زندگی‌ عمومی‌ وقتی‌ که‌ شکاف‌ بر دارد زمینه‌ برای‌ اجرا و عمل‌ و توجه‌ به‌ این‌ دستورها باقی‌ نمی‌ماند و بلکه‌ عواملی‌ پیدا می‌شود که‌ این‌گونه‌ دستورها اجرا نگردد.

بعضیها علت‌ دیگری‌ ذکر می‌کنند مدعی‌ هستند که‌ علت‌ اینکه‌ دستورهای‌ اسلام‌ راجع‌ به‌ علم‌ زمین‌ خورد این‌ بود که‌ حسابی‌ از جایی‌ برداشته‌ شد و به‌ جای‌ دیگر گذاشته‌ شد... (یعنی‌) آنچه‌ اسلام‌ به‌ حساب‌ علم‌ و تشویق‌ عموم‌ به‌ تعلیم‌ و باسوادشدن‌ و فضیلت‌ علم‌ گفته‌ بود همه‌ به‌ حساب‌ عالم‌ تشویق‌ به‌ احترام‌ و دست‌بوسی‌ و فضیلت‌ عالم‌ گذاشته‌ شد. مردم‌ به‌ جای‌ اینکه‌ توجه‌ پیدا کنند که‌ خودشان‌ سواد پیدا کنند و تا حدی‌ که‌ مقدور است‌ خودشان‌ و فرزندانشان‌ باسواد و عالم‌ شوند، توجهشان‌ معطوف‌ شد به‌ اینکه‌ اجر و فضیلت‌ را در احترام‌ و خضوع‌ نسبت‌ به‌ علماء کسب‌ کنند. نتیجه‌ همین‌ شد که‌ هست‌... در بیانات‌ برخی‌ علماء اسلامی‌ هم‌ اگر چه‌ آن‌ انحراف‌ که‌ ذکر شده‌ نیست‌ ولی‌ یک‌ نوع‌ جمود و انحراف‌ دیگری‌ کم‌ و بیش‌ دیده‌ می‌شود که‌ آن‌ هم‌ در کند کردن‌ تیغ‌ فرمانهای‌ اسلام‌ درباره‌ علم‌ تأثیر داشته‌ و آن‌ انحراف‌ این‌ است‌ که‌ هر دسته‌ و طبقه‌ و صنفی‌ از علمای‌ اسلام‌ چسبیده‌اند که‌ مقصود رسول‌ اکرم‌(ص‌) از آن‌ علمی‌ که‌ فرموده‌ فریضه‌ است‌ همان‌ علمی‌ است‌ که‌ ما داریم‌... غزالی‌ می‌گوید: علماء اسلام‌ در تفسیر حدیث‌ «طلب‌ العلم‌...» تقریباً بیست‌ فرقه‌ شده‌اند و هر فرقه‌ای‌ اهل‌ هر علم‌ و فنی‌ بوده‌اند گفته‌اند مقصود این‌ حدیث‌ همان‌ علم‌ و فن‌ ما است‌. متکلمین‌ گفته‌اند مقصود پیغمبر از این‌ جمله‌ علم‌ کلام‌ است‌ زیرا علم‌ کلام‌، علم‌ اصول‌ دین‌ است‌. علماء اخلاق‌ گفته‌اند که‌ مقصود، علم‌ اخلاق‌ است‌ که‌ آدمی‌ بداند منجیات‌ چیست‌ و مهلکات‌ کدام‌ است‌؟ فقها گفته‌اند که‌ مقصود، علم‌ احکام‌ است‌ که‌ لازم‌ است‌ هر کسی‌ یا مجتهد باشد و یا از مجتهدی‌ تقلید کند. مفسرین‌ گفته‌اند که‌ مقصود، علم‌ تفسیر است‌ زیرا تفسیر علم‌ به‌ کتاب‌ الله‌ و همین‌ طور...»

  مرحوم‌ شریعتی‌ در کتاب‌ دیالکتیک‌ توحیدی‌ دلایل‌ انحطاط‌ تمدن‌ اسلامی‌ را به‌ موضوع‌ معرفت‌ شناسانه‌ مرتبط‌ می‌داند و می‌نویسد:

روش‌ شناخت‌ که‌ در دوره‌ طلایی‌ اسلامی‌ بر مشاهده‌، تجربه‌ و آزمایش‌ استوار بود به‌ شدت‌ متکی‌ به‌ روش‌ ذهنی‌ ارسطویی‌ شد. این‌ روش‌ مدعی‌ بود می‌تواند انسان‌ را به‌ حقیقت‌ مطلق‌ برساند و هدف‌ آن‌ نیز شناختن‌ تصورات‌ به‌ کیفیتی‌ بود که‌ ذهن‌ آنها را به‌ هم‌ مرتبط‌ کرده‌ است‌. این‌ روش‌ معرفت‌ تازه‌ای‌ به‌ دست‌ نمی‌داد. جهت‌ توضیح‌، استنتاج‌ قیاسی‌ را درنظر بگیرید. به‌ عقیده‌ دکارت‌ «قیاس‌ مطلب‌ تازه‌ای‌ یاد نمی‌دهد و مجهولی‌ را معلوم‌ نمی‌کند بلکه‌ تنها کارش‌ عرضه‌ داشتن‌ چیزی‌ است‌ که‌ معلوم‌ است‌ پس‌ روشی‌ نیست‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ بتوان‌ به‌ اختراع‌ و اکتشافات‌ نائل‌ شد». مثلاً وقتی‌ می‌گوییم‌ «هر انسانی‌ فانی‌ است‌» و «سقراط‌ انسان‌ است‌»، پس‌ «سقراط‌ فانی‌ است‌»؛ «قضیه‌» سقراط‌ فانی‌ است‌» در قضیه‌ی‌ کلی‌ «هر انسانی‌ فانی‌ است‌» قبلاً محرز و مسلم‌ فرض‌ شده‌ است‌. به‌ قول‌ جان‌ استوارت‌ میل‌، یک‌ مصادره‌ به‌ مطلوب‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ ما نمی‌توانیم‌ از فناپذیری‌ انسان‌ مطئن‌ باشیم‌ مگر آنکه‌ قبلاً فناپذیری‌ تمام‌ افراد این‌ نوع‌ مورد قبول‌ ما باشد. پس‌ اگر در فناپذیری‌ سقراط‌ جزئی‌ شک‌ داشته‌ باشیم‌ قضیه‌ کلی‌ «انسان‌ فانی‌ است‌» از همین‌ شک‌ و تردید مخدوش‌ خواهد بود.

منطق‌ ثبوتی‌ ازسطویی‌ تأثیر منفی‌ دیگری‌ نیز داشت‌ و آن‌ این‌ بود که‌ همه‌ را مطلق‌ اندیش‌ نمود و با تکیه‌ بر تقدس‌ و به‌ کمک‌ تعصب‌، فکر تشکیک‌، تصحیح‌ یا تکمیل‌ اندیشه‌ها مردود گردید. افراد به‌ تدریج‌ منفعل‌ شدند و تسلیم‌ جزمیات‌ خود، در حالی‌ که‌ بعد از رنسانس‌، غربیها با این‌ استدلال‌ که‌ همه‌ چیزنه‌ تنها قابل‌ فهم‌ برای‌ همه‌ بلکه‌ قابل‌ تغییر به‌ وسیله‌ همه‌ است‌ با دیدی‌ تجربه‌گرا و آزمون‌گر به‌ خود اجازه‌ دادند بر سرنوشت‌ خود حاکم‌ شوند و هر آنچه‌ را می‌خواهند، در حد توان‌، بشناسد، مورد شک‌ قرار دهند، ویران‌ کنند و بسازند، یا متحول‌ کنند، رشد دهند.




موضوع مطلب :

       نظر
سه شنبه 91 فروردین 22 :: 8:24 صبح
علی محمدی