پاسخ اول:
خیلی ازاوقات افرادی پیدامیشوند که اگرمطلبی طبق عقل وفهمشان نباشدآنرانمیپذیرند اماباید به اینها گفت آیا اگر عقل ما یا دل ما روایتی را نمی پذیرد باید آن رارد کنیم؟
مگر دل و فکر ما معیار حق وباطل میباشد؟
ابان بن تغلب می گوید : به امام صادق (ع) عرضه داشتم :یابن رسول الله ما یک روایتی را شنیدیم که اگر یک انگشت زن بریده شود ده شتر،دو انگشت بیست شتر،سه انگشت سی شتر،وچهار انگشت بیست شتر دیه دارد وگفتیم: این روایت از شیطان است.حضرت فرمود:"مهلاً یا ابان" ساکت باش وآرام گیر ای ابان! مگر فکر و عقل تو معیار است؟
" ان السنت اذا قیست محق الدین"1
دین خدا با عقل ها قیاس نمی شود؛زیرا اگر مورد قیاس قرار گیرد محو و نابود می شود.
به همین خاطر است که جامعه نیاز به معصوم دارد؛ زیرا اگر همه ی عقلا جمع شوند باز هم ممکن است اشتباه کنند.روایاتی که جعلی هستند بحثی در آنها نیست و آنها را رد می کنیم، ولی روایاتی که عقل ما نمی کشد حق رد کردن نداریم وباید برایمان روشن شود.
پاسخ دوم
پاسخ امام زمان(عج)
سید بحرالعلوم پیاده به سمت سامرا می رفت و در ذهن مبارکشان در باره ی ثواب زیاد زیارت سیدالشهدا و گریه بر حضرت فکر می کرد که چگونه این پاداش واجررا خدا قرار داده است؟
در راه با یک عربی همسفر می شود وعرب به او می گوید: آیا می خواهی بحث علمی کنیم؟آیا می خواهی در مورد ثواب گریه بر سیدالشهدا(ع) صحبت کنیم؟ می گوید بله.هم اکنون من به همین موضوع فکر می کردم واین سوال برای من مبهم مانده است.
عرب می گوید: من یک جریانی را برایت تعریف کنم.که خودت دراین موردقضاوت کن...
( یک روزسلطانی با ندیمانش برای شکار به بیابان رفتند. وقتی به شکاری رسیدند سلطان گفت: من دوست دارم خودم آن را شکار کنم ودنبالش رفت ودر بیابان گم شد.دیگر نتوانست راه را پیدا کند و تشنگی هم بر او غالب شده بود.یک وقت نگاه کرد و دبد خیمه ای از دور پیداست.به خیمه نزدیک شد ودر آن یک پیرمرد و پیرزنی بودند.آن ها از سلطان پذیرایی کردند و تنها گوسفندی را که داشتند ذبح کردند و برای او غذا درست کردند.سلطان این مهمان نوازی را که دید وقتی می خواست برود به آنها گفت:من در شهر وضع خوبی دارم اگر شمامشکلی پیداکردید پیش من بیایید تاشمارا کمک کنم.
بعداز مدتی پیرمرد وپیرزن چون دیگرچیزی برایشان نمانده بود به شهررفتند تاازسلطان کمکی بگیرند.در شهر دیدند این فردی که به آن ها کمک کرده است سلطان است.وارد قصر شدند وپادشاه،آن ها را کنار خودش نشاندوهمه ی اطرافیان را جمع کرد و قضیه را برای همه تعریف کرد وسپس گفت: اگر این ها نبودند من از تشنگی و گرسنگی می مردم.اکنون چگونه می توانم لطف ایشان را جبران کنم؟یکی از وزرا گفت:جواهرات و پول فراوانی به آنها بدهید.دیگری گفت:گوسفندان زیادی، ودیگری گفت مزرعه ی بزرگی را به آنها ببخشید.
سلطان روبه وزرا کرد و گفت:شما همگی اشتباه می کنید. من می گویم اینها حق حیات به گردن من دارند؛ یعنی من بقیه ی سلطنتم را بدهکار این پیرمرد وپیرزن هستم و حق آن ها این است که سلطنتم را به آنان بدهم چراکه آنهاهمه ی داراییشان که همان کوسفند بودبرایم ذبح کردند.
بعد شخص عرب رو کرد به بحرالعلوم و فرمودند:حضرت سیدالشهداهرچه داشت ازمال واهل وعیال وپسروبرادروپیکرهمه وهمه رادرراه خدا دادحال اگرخداوندبرگریه کنندگان آن حضرت آن همه اجروثواب بدهدنبایدتعجب نمود....)2
یک مرتبه سید بحرالعلوم متوجه شد و گفت: مساله برایم حل شد،اما نگاه کرد ودید کسی وجودندارد.ایشان می گوید:گویا آن شخصیت والا مقام امام زمان (عج) بوده اند.
پاسخ سوم
شایدروایات زیادی به این مضمون وارد شده است که اگرکسی درمصیبت حضرت سیدالشهداء اشک بریزد گناهان اوآمرزیده میشود.حال میپرسندچطورممکن است کسی همیشه گناه کند وخدافقط بایک قطره اشک گناهان اورابیامرزد؟پس عدل خدا کجامیرود؟پس مادنبال اعمال وعبادات نرویم وبنشینیم شب وروز برایزحضرت اشک بریزیم...
بایک مثال ساده باید بگوییم شما فرض کنید کسی زمین خالی رابه یک بنا نشان میدهد بنامیگوید من این زمین رابادو کامیون آجرمیسازم.فرداصاحب زمین دوکامیون آجررا آنجاخالی کرده به بنامیگوید خب شروع کن این زمین مارابساز.بناباتعجب میگویدپس شن وماسه وکارگرومصالح کجاست؟صاحب زمین میگوید خودت گفتی من بادوکامیون آجراین زمین رابه خانه تبدیل میکنم دیگرچیز دیگری ازمانخواستی...بنامیگویدخب من نگفتم جون فکرکردم خودت دیگراین چیزها رامیدانی ونیازی به گفتن من نیست.روایاتی هم که این همه اجروثواب برای اشک ریختن دررثای حضرت سیدالشهدا وارد شده است ازاین باب است که دیگرشروط برای یک شیعه کاملا واضح فرض شده است یعنی کسی که برحضرت اشک میریزد میداند که حتما بایداعمالش نیز نیکوباشد تا مشمول آن رحمت خاصه بشود.
لازم به ذکراست مرحوم آیت الله میر جهانی کتابی در فضیلت گریه بر سیدالشهدا به نام " البکاء للحسین(ع)" دارد که در آن همه ی اشکالات مخالفین را جواب می دهد.
1-بحارالانوارعلامه مجلسی ج101 ص405
2-العقبری الحسان-ج1-ص 199
موضوع مطلب :