مادرش از شرم عرق کرده و انگار زیر چادری که کشیده توی صورتش بغضش را قایم میکند. نگاهش را دوخته به ابوالفضل. من و عکاس هم همین کار را میکنیم. حرف زدن سخت شده که ابوالفضل به دادمان میرسد و از خواب بیدار میشود و خوشاخلاق توی صورتمان نگاه میکند و میگوید "سلام". سختی فضا میشکند.
مادر ابوالفضل که به حرف میآید میفهمیم که منبع درآمدی ندارند. از شدت تنگنا تمام مدارک و شناسنامه گروی این و آن هستند. مدتی جل و پلاسشان در پارکی پهن بوده و کسی دلش به رحم میآید و موقتا میآیند اینجایی که هستند. هنوز پاییز نرسیده آنقدری سرد شده که نشود شبها سر آسوده به زمین گذاشت. بچهها مریض شدهاند. مادر هم. ابوالفضل سرفه میکند ولی هنوز خوشاخلاق است. حتی وقتهایی که خودش را خراب میکند و مادر باید جایش را عوض کند باز آرام و خندهرو است.
اثاثشان را که نگاه کنی یک نکته مثبت پیدا میکنی! کشیدنش این طرف و آن طرف سخت نیست. سبکاند چون اساسا اثاثی به آن معنی در کار نیست.ابوالفضل دوباره دستم را میگیرد و نگاهم را از اثاث قلیل به سمت خودش میگیرد. یاد سلامش میافتم. از خودم میپرسم جوابش را چه کسی خواهد داد؟
لازم به یادآوری است کسانی که شماره تماس را برای یاری این خانواده را میخواهند به fardanews.com@gmail.com ایمیل بزنند تا شماره حساب آن خانواده برای آنها ارسال گردد
موضوع مطلب :