سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
علی محمدی-طلبه ای از زنجان
کم گوى و گزیده گوى چون دُرّ نمی‌دانم تا کدامین قلۀ اهدافم صعود خواهم کرد؛ اما بی‌وقفه به سوی آخرینش در حرکتم
درباره وبلاگ


آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم. بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
لوگو
آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com
سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم.
بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 15
  • بازدید دیروز: 47
  • کل بازدیدها: 681108



 8

ضمن عرض تبریک میلاد پر برکت بانوی عالم وجود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خدمت شما کاربران گرامی ، نظر شما را به مصاحبه با سرکار خانم انجوی امیری همسر محترمه حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد ، که توسط گروه یاس انجام شده ، جلب می نماییم.

 

خودتون رو معرفی کنید ؟

عارفه انجوی امیری

 

سال تولدتون ؟

مابین سال های 1300 تا 1400

 

مدرک تحصیلی تون ؟

لیسانس حقوق ، البته الان توی رشته ام کار نمی کنم ، 10 سال معلم هستم . چون بستر کار فرهنگی در مدارس ، خصوصا دبیرستان وسیع تر و مهیاتر بود و من همه علاقه ام در کار فرهنگی است.

 

چی تدریس می کنید ؟

عربی و فلسفه و منطق و کلاس های پرورشی در مقطع دبیرستان

 

چند ساله که ازدواج کردید ؟

8 اسفند 1367 ، روز تولد آقا سید

 

آقا سید چطور آقا سید شدند ؟

اگر منظور شما لفظِ آقا سیده باید بگم که از زمان جنگ به بچه های سید ، آقا سید می گفتند البته برای احترام و بعد از جنگ هم توسط بعضی از دوستان نزدیکشون به بقیه انتقال داده شد اما اگر منظورتان این هست که چطور به این مقام و شخصیت رسیدند ، اول بخاطر تربیت متعهدانه پدر و مادر و بعد هم دانشگاه واقعی جبهه و همنشینی با شهدا و همه اینها البته در پرتو لطف خدا و اهل بیت سلام الله علیهم

 

هیچ شده آرزو کنید ای کاش ایشون مسئولیت به این سنگینی نداشتند ؟

نه اصلا ، زندگی با این چیزها شیرینه ، چیزهایی که بعضیا فکر می کنند سخته ، اون طوری زندگی پوچ و بی معنی می شد ، چون الان احساس وظیفه می کنم و اصلا دوست نداشتم این مسئولیت نبود که من هم وظیفه ای در قبالش نداشته باشم.

 

دوست داشتید مثل یه فرد عادی هر روز برن اداره و برگردن؟

البته این بحث سلیقه ای هست ، من به شخصه دوست نداشتم زندگی مون اون مدلی باشه ، البته به خودشون هم گفتم خصوصیاتی دارن که من خیلی دوست دارم ، البته همه آدم ها ایرادهایی دارن ولی خوبی هاشون صدها برابره . خوبی هاش چیزهایی هست که من خودم می خواستم ، موردهایی تو بعضی مردها می بینم که الحمدالله تو ایشون نیست.

 

به نظرتون چرا جوون های زیادی به ایشون علاقه دارن و هر هفته پای صحبتهاشون می شینند ؟

من فکر می کنم اخلاص ، اخلاص که آدم رو حفظ می کنه ، بی مزد و منت کار کردن و ساده بودن ، از کسی چیزی نخواستن ، برای تبلیغ توی گرما به جنوب رفتن و توی سرما به مناطق سردسیر رفتن و نیازی هم نیست که کسی بدونه ، خدا می دونه و اون تاثیری رو که باید روی قلوب می زاره

 

خریدهای خونه با کیه؟

ما اصلا زیاد خرید نداریم چون خونه نیستیم ، ولی هر کسی که وقت کنه

 

مشارکت شما در پیگیری اهداف کانون با آقا سید به چه نحوی است ؟

نظری: 100% ولی عملی: او خیلی کار می کنه ما حتی یک دهم او هم نیستیم ، من خیلی دوست دارم مثل او کار کنم ، لازمه ی این همه کار انگیزه بالا و اخلاص هست ، آرزومه که بتونم این طوری مثمر ثمر باشم.

 

مصرف ماهیانه چای تون چه قدره ؟

خیلی زیاد ؛ جزء چیزهایی که زود تموم میشه . مثلا ما 5 کیلو برنج رو تا یک سال حتما داریم چون زیاد خونه نیستیم ولی معمولا ما همیشه چای و قند نداریم و همیشه آقا سید تهیه می کنند ولی فوری تموم میشه ؛ یادمه روز معلم 11 اردیبهشت یکی از بچه ها یه بسته چای گلابی آورد و تا آخر اردیبهشت تموم شد.

 

دو خط موازی تا کی قراره بهم نرسن؟

از اون سوال ها بودا ..... تو بهشت بهم می رسن

 

مزاحم تلفنی هم دارید ؟

قبلا داشتیم ولی الان که شماره می افته نه نداریم ؛

یه خاطره هم از اون موقعی که آقا سید موبایل نداشتن و مزاحم تلفنی داشتیم ، دارم که یادمه یه بار آقا سید خونه نبودن ، شب بود ، تلفن زنگ زد من پریدم تلفن رو برداشتم ، دیدم آقا سید پشت خط شروع کرد به روضه خوندن ، اول جا خوردم ، بعد فهمیدم که مزاحم تلفنی بوده و صدای آقا سید رو پشت گوشی گذاشته بود.

 

چند درصد تلفن هایی که به منزلتون میشه مربوط به شماست ؟

30 الی 40 درصد ؛ معمولا خونه نیستیم ، وقتی هم باشیم می ره رو پیغام گیر ، پیغامشون رو می زارن و سعی می کنم حتما بهشون زنگ بزنم

 

چه کسی رو به عنوان الگوی خودتون در زندگی قرار دادین؟

پدرم و آقا سید ؛ چون قبل از آقا سید پدرم رو داشتم ، پدرم الگوی معنوی و بزرگ و تمام عیارند و من بیشتر صفات متقین رو در وجود ایشون می بینم که روز به روز بیشتر می شه . ولی در کل بعضی از خصوصیات در آقا سید قوی تره و بعضی در پدرم.

 

اگه الان بهتون بگن چشمتون رو ببندید توی یک ثانیه می رید جایی که دلتون می خواد ، کجا می رفتید ؟

مدینه رو خیلی دوست دارم ؛ مسجد النبی حرم پیغمبر (ص) خیلی باصفاست ، انشاالله خدا قسمت همه کنه ؛ یادمه سالی که مکه مشرف شدیم هوا خیلی گرم بود ولی وقتی روی سنگ فرش های مسجد النبی قدم می ذاشتیم احساس می کردم روی ابرها هستم و همش می گفتم خدایا این روزها رو ازم نگیر و الان هم که فقط یاد و خاطرش هست.

 

آینده کانون رو چطور می بینید؟

انشاالله خدا کمک می کنه و تا ظهور حضرت مهدی (عج) می مونه و متصل میشه ، انشاالله که به شخص وابسته نباشه و نیروها با اخلاص کار کنند و از یارای امام زمان (عج) باشند.

 

گروه یاس رو تا چه حد می شناسید؟

خیلی کم ، در حد 2 یا 3 نفر رو با اسم . البته دورادور از فعالیت هاشون اطلاع دارم ، اگر نزدیک نیستم ولی می فهمم که بچه ها تو گروه های مختلف کانون کار می کنن و ازشون هم تشکر می کنم که البته نیازی به تشکر من نیست . انشاالله که با اخلاص باشه که اگه بی اخلاصی باشه خستگی می یاره ، انتظار تشکر و تقدیر می یاره ؛ و من همیشه به بچه ها گفتم مهمترین فاکتوری که باید توی دعاهامون داشته باشیم اخلاص برای تمام گروه هاست.

 

دوست دارید عضو گروه یاس بشید؟

نه ! شاید چون فرصتش نیست انگیزش هم نیست ، اینترنت دنیای جدیدیه و خودش آدمی رو می خواد که تمام وقت یا نیمه وقت دنبال کار باشه. البته آقا استثناند که در همه کارها هستند.

فقط یه توصیه به عزیزانم در گروه یاس دارم با توجه به این ولادت و اون اینکه حواسشون باشه که یک یاس کبود و خسته دل نگران اعمال من و شماست پس مراقب باشیم مثل اون همیشه یه یاس پاک و آسمونی بمونیم

 

 اگر هم سن و سال بچه ها بودید ، دوست داشتید توی چه گروه یا واحدی کار کنید ؟

تبلیغات و بعد خیریه

 

یه نصیحت به بچه های اینترنت ؟

من در اون حدی نیستم که بخوام به بچه ها نصیحت کنم ؛ ولی اخلاص ، برای خدا کار کردن ، هر چیزی تو زندگی برای خدا نباشه یه روز آدم ازش خسته می شه ، چون این دنیا نمی تونه جواب گوی کارهای آدما باشه ، من خودم دوست دارم به بچه ها سر بزنم یا دیدنی شون برم ولی فرصت ندارم . بهشون می گم انشاءالله بریم تو بهشت اون جا به همه چیز برسیم . برای خدا وضو بگیرن بشینند پای اینترنت ، قرآن بذارن بالای کامپیوترشون ، یه بسم الله بگن و شروع کنند که اگه خدای نکرده به خاطره دلش خواست یه چیزی رو بشنوه یا چیزی رو ببینه که نباید ، برای این لذت های چند دقیقه ای خدا و قرآن بالای سرش رو نفروشه . فکر کنم عامل بازدارنده خوبی باشه . و مورد دیگه این که فقط در حد نیاز از اینترنت استفاده کنند و تا نیمه های شب وقتشون رو تو اینترنت به بطالت نگذرونند و خدای نکرده نکنه اینترنت جای عبادت و درس خوندنشون رو بگیره و در حقیقت کامپیوتر در اختیار آنها باشه نه آنها در اختیار کامپیوتر !

حتی مسائل معنوی سایتهای خوب نیز باید انگیزه عمل بیشتر و نهایتاً حال و لذت بیشتر در عباداتی چون نماز شب باشد نه جایگزین آنها !

 

اگه بخواید جوون ها رو راهنمایی کنید چه معیارهایی رو برای انتخاب همسر بهشون پیشنهاد می کنید ؟

همون معیارهایی رو که آقا سید توی بحث ازدواج گفتن ؛ تحصیلات ، نزدیک بودن سن ، نزدیک بودن از لحاظ فرهنگی و ایمان که حقیقتاً ایمان مهمترین فاکتوره . البته دو نفر مثل هم که هیچ وقت پیدا نمی شه ؛ من خودم تو امر مشاوره هستم ، دیدم اونهایی که ایمان رو نادیده گرفتن شکست خوردن . ایمان می تونه همه کاستی ها و چاله چوله ها رو پر کنه . اگه عشق باشه و با ایمان دو قفله اش کنند هیچ وقت این قفل باز نمی شه . مثلاً اگر قیافه عامل عشق باشه بعد از مدتی برای آدم عادی می شه و به مرور زمان کمرنگ تر می شه ولی اگر ایمان عامل جاذبه این دو نفر باشه روز به روز عشقشون بیشتر می شه چون هر قدر هم طرف مقابل بخواد قایم کنه بالاخره طرفش می فهمه و روز به روز زوایای جدید و زیباتری از وجود او می بینه وطبعاً علاقه اش هم به طرف بیشتر می شه .

 

با توجه به جواب قبل و این که مدت زیادی از ازدواجتون می گذره ، آیا همه چیز براتون عادی نشده ؟

نه به هیچ وجه هیچ چیز عادی نشده ، علاقه ام صدها برابر هم شده ، خودش می دونه !

 

آقا سید مالک چند تا خونه و ماشین هستند ؟

( خنده ) هیچی . ماشین که مال خودشون نیست کسی داده دستشون ؛ خونه هم مال خودشون نیست . ما 2تا خونه توی مشهد و 9 تا توی شیراز عوض کردیم . یادمه سر صحبت که شد گفتن مگه من دیونه ام که توی دنیا خونه بخرم!! اون موقع حرفش رو زیاد توجه نکردم ، ولی بعداً فهمیدم منظورشون چیه .

 

اگر قرار باشه برید تفریح ، چه شهری رو برای تفریح انتخاب می کنید ؟

هیچ وقت قرار نیست بریم تفریح ! چون اصولاً دوست ندارم ، علاقه ندارم و هیچ وقت آرزو نکردم کاش می شد می رفتیم تفریح ؛ البته این یک علاقه شخصی است و در مورد جاهای دیگه هم صدق نمی کنه ، مثلاً سفر به مشهد برام جزء بزرگترین تفریحات است .

 

نقش شما در فرستادن آقا سید به جبهه چقدر بود ؟

( خنده ) هیچی ، آقا سید رو خدا فرستاد ؛ در سایه الطاف الهی ، پدر و مادرشون بودن که زحمت اصلی رو کشیدند که ایشون رو این طوری تربیت کردند .

 

وقتی آقا سید مجروح شدند ، عکس العمل شما چی بود ؟

 ما سال 67 عقد کردیم و ایشون قبل از سال 67 مجروح شدن و مجروحیتشون طوری بود که حتی خانواده اش هم متوجه نمی شدند . ، اگر بیمارستان می رفتند ، خودشون رو معرفی نمی کردند که پدرشون نفهمن چون غصه می خوردن و براشون خیلی مهم بود که پدرشون ناراحت نشن . الان هم این طوری است .

یادمه یه روز سر درد داشتن و به من گفتن برام قرص بیار ، تا رفتم پیدا کردم همون موقع پدرشون اومدن خونه . بعد من که رفتم بهشون قرص بدم گفتند : این قرص برای چیه ؟! گفتم : خودت گفتی برام قرص بیار .... !! بعد فهمیدم برای این بود که پدرشون ناراحت نشن . این قدر مواظبند که حتی پدرشون از یک سر دردشون اطلاع پیدا نکنند . پدرشون هم ایشون رو خیلی دوست دارند . عشق و محبتشون به آقا سید خیلی زیاده . حتی بیشتر از علاقه آقا سید و صد در صد این طوریه ، چون پدر و مادر خیلی بشتر بچه رو دوست دارند تا بچه پدر و مادر رو .

 

در دوران تحصیل از لحاظ درسی دانش آموز ممتاز بودید ؟

باید از خودم تعریف کنم ؟!! از دبستان تا سوم راهنمایی رتبه اول بودم . توی دبیرستان رتبه اول نبودم ولی معدم ../19 بود .

 

چند بار کنکور دادید تا بالاخره قبول شدید ؟

دوبار، سال اول تجربی بودم ، سال دوم هم تا آخرهای دی ماه تجربی خوندم ولی نظرم عوض شد و چون خیلی دوست داشتم برم الهیات رفتم رشته انسانی که متاسفانه الهیات هم به خاطر مسایلی نشد و رفتم حقوق .  

 

رتبه شما تو کنکور چند بود ؟

441

 

تا حالا آقا سید برای سفرهای مشهد چند بار پارتی تون شدن ؟

از اونجایی که خواهران همیشه لطف دارند ، منم در خدمتشون هستم . هر وقت امام رضا (ع) بطلبند همونه . البته ما خودمون رو جُل می کنیم .

 

اولین بار که چشمتون به خونه خدا افتاد چه حسی داشتید ؟

احساس ها رو نمی شه گفت ، جزء مقوله هایی هست که چشیدنیه ، مخصوصاً وقتی که مردم کعبه رو می بینند و به سجده میرن . آدم اونجا به بی ارزشی خودش پی می بره و عظمت اونجا آدم رو می گیره .




موضوع مطلب : مصاحبه باهمسرحجت الایلام انجوی نژاد

       نظر
یکشنبه 89 خرداد 30 :: 7:36 عصر
علی محمدی