سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
علی محمدی-طلبه ای از زنجان
کم گوى و گزیده گوى چون دُرّ نمی‌دانم تا کدامین قلۀ اهدافم صعود خواهم کرد؛ اما بی‌وقفه به سوی آخرینش در حرکتم
درباره وبلاگ


آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم. بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
لوگو
آدرس ایمیلمmohammadi1904@yahoo.com
سعی این وبلاگ ارائه ی مباحث اخلاقی می باشد وبه دنبال این است یک دوره اخلاق نظری را به صورت کاملا آکادمیک در اینجا بیان کند،انشالله دعا کنید که بتوانیم عمل کنیم نه اینکه فقط به صورت اطلاعات در دلمان انباشته کنیم.
بنده ی حقیر رشته ی تخصصی ام علاوه بر حوزوی بودن،فلسفه ی اخلاق می باشد.
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 25
  • بازدید دیروز: 17
  • کل بازدیدها: 680245



بین طلاب نجف معروف بود که مرحوم علامه درچه ای در بحث  های علمی متفرقه و تخصصی های جانبی حوزوی قوی است و حتی اطلاعات و مطالعات تاریخی  او در مقایسه با سایر بزرگان حوزه نجف آن زمان کم نظیر است  .

به علاوه مشهور بود که مرحوم علامه از حافظه قوی و استعدادی شایان توجه برخوردار  است. همچنین حوزه ذهن علامه و آمادگی برای تشریح مطالب علمی و تسلط بر مستندات  تاریخی ایشان مثال زدنی بود  .

در همان زمان، یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنت نیز در نجف  اشرف ساکن بود و منزلی هم در کوفه داشت، اهل سنت نجف و حومه بلکه مردم شهرهای مجاور  و هم مرز با نجف، توجه خاصی به او داشتند  .

او ضمن اینکه از حافظه ای قوی برخودار بود، از فقه جعفری نیز بی بهره نبود. در  حل معضلات علمی طلاب و فضلای مذاهب اربعه اهل سنت چهره ای مشکل گشا به شمار می رفت  .

به طوری که اگر یکی از علمای اهل سنت مشکل علمی و عقیدتی پیدا می کرد و نیازمند  استدلالی قوی و مستند بود، راهی نجف می شد و از محضر این عالم استفاده می نمود  .

دست بر قضا این دو با هم ارتباط پیدا کردند و هر یک تمایل  داشت با دیگری در مورد مسائل گوناگون اسلامی و قرآنی و عقیدتی به بحث بنشیند و از  اطلاعات و علوم دیگری بهره مند شود. بر این اساس چندین مرتبطه این دو عالم با  یکدیگر روبرو شده و مشغول بحث شدند و بر سر مقوله های مختلف با هم سخن  گفتند  .

در یکی از روزها آن دو، بحث حساسی تحت عنوان   « بررسی  حقانیت شیعه و سنی  » را آغاز کردند.

این مناظره که از حوصله یک جلسه خارج بود به درازا کشید به طوری که آن دو رسماًقرار گذاشتند در روزهای معین و در ساعات مشخص دو به دو در مکانی خلوت به دور ازدیگران و مزاحمت مراجعین بنشینند و این بحث حساس را دنبال کنند تا به نتیجه ایبرسند، به امید اینکه حقایق روشن شود.

بالاخره پس از مدت ها و روزها و ساعت ها بحث، نه آن عالم سنی توانستعلامه را قانع کندو نه علامه توانست بر عالم سنی غالب آید.

تا اینکه سرانجام در یکی از روزها در حالی که هر دو خسته و ناراحت به نظر میآمدند، یکی از آنان اظهار داشت: بالاخره باید قول و قراری در اینبحث بگذاریم؛ اینکه منصفانه قضاوت کنیم. هر مطلبی که مستند و از روی تحقیق بودبپذیریم و روی عقیده و مسلک بدون استناد و استدلال پافشاری نکنیم.

آنگاه از یکدیگر جدا شدند و هر یک به سراغ کار خود رفتند.

آن روز، پس از تعیین شرط و قرار با آن عالم سنی، مرحوم علامه درچه ای طبق معمولهمیشه به حرم حضرت علی (علیه السلام) مشرف شد و بنا به گفته خودش تصمیم گرفت پس ازاقامه نماز مغرب و عشاء و به هنگام زیارت مرقد مطهر، از حضرت علی (علیه السلام) استمداد بطلبد و از او ملتمسانه درخواست کمک و هدایت کند.

در حالی که شک از چشمان خیره علامه بر گونه اش می غلتید، به حضرت عرضه کرد : «آقای من! تو آگاهی که چقدر به شما و خاندانتان ارادت دارم، یاری ام کن تااز این مناظره سر فراز بیرون آیم

علامه مطالعه شب را طبق روال همیشه انجام داد اما در میان مطالعه و پس از آن حتیدر بستر خواب در فکر بحث فردا بود.

علامه با این افکار به بستر رفت تا اینکه خواب او را در ربود، و در عالم رؤیامولا به فریادش رسید.

مرحوم علامه خود فرموده بود که:

آن شب، آقا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به خوابم آمد و اذن سخن داد. لذا از حضرت تقاضا کردم و عرضه داشتم: « آقا خود شما همه ماوقع را می دانید و ازموضوعات گفته شده آگاهید، اینک ارائه طریق بفرمائید تا هر چه زودتر در مناظره پیروزشوم».

حضرت علی (علیه السلام) در عالم رؤیا به مرحوم علامه درچه ای فرمودند: « فردا هنگام بحث، موضوع را اختصاص بده به این مقوله که قبر حضرتزهرا (سلام الله علیها) در کجاست؟ و اگر مکان معلوم نیست چرا آن قبر مخفیاست!؟»

مرحوم درچه ای می گوید: «از خواب که بیدار شدم، آن لحظات دیدار و گفتگو با مولادر مقابل چشمم بود و از شوق اشک می ریختم.

پس از بیداری از خواب آنچنان هیجان زده شده بودم که دیگر خوابم نمی برد.

 پیروزی خود را قطعی می دیدم، حقانیت تشیع و حقانیت علی (علیه السلام) و اولادشدر عقیده ام چند برابر شد. پس تا صبح دیگر نخوابیدم و در انتظار ساعات موعودماندم

طبق قرار قبلی هر روز آغاز بحث به نوبت به عهده یکی از ما دو نفر بود.

 آن روز اتفاقاً نوبت من بود که بحث با بسم الله از طرف من شروع شود و بعد ازسخن من استدلالاتم او پاسخ گوید.

گفتم: امروز می خواهم پیش از ادامه بحث قبلی نکته ای را برای من روشن کنید و سپسبه دنبال بحث قبلی برویم و آن اینکه: اولاً قبر حضرت زهرا (سلام الله علیها) تنهایادگار پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کجاست؟

و چرا به چه علت و به چه مناسبت قبر آن بانوی با عظمت همچنان مخفی است؟

علامه خود در بیان اهمیت این سؤال می گوید:

طبیعی است این بحث کوچکی نبود و گو اینکه سؤال کوتاه است ولی جواب آنخیلی طولانی است و مستلزم آن است که طرف مقابل ادله و بر اهینی مستدل و منطقی وقانع کننده اقامه کند و موضوع را از نظر تاریخی و از نظر جو سیاسی حاکم در آن روز (زمان شهادت) کاملاً مورد تحلیل قرار دهد، که این موضوع را صدها دانشمند سنی تا بهحال به بحث گذارده اند و یک سری ادله اقامه کرده اند و اکثرشان نیز قبول دارند کهدر این مورد جوابی ندارند و هنوز کسی توان آنکه بتواند یک دلیل منطقی و مستدل عنوانکند، نداشته است.

علامه می افزاید:

پس از طرح عنوان بحث جدید (اختفای قبر حضرت زهرا (سلام الله علیها) منتظر بودمکه آن عالم سنی نسبت به این بحث جدید که با حبث روز قبل تفاوت داشت، سخنی معترضانهگوید که چرا مبحث روز قبل را دنبال نمی کنی و بحث جدید و انحرافی پیش آورده ای؟

ولی به رغم تصور من آن عالم سنی پس از طرح این عنوان رنگش تغییر کرد و چند لحظهای ساکت ماند که سکوتی این چنین از وی هرگز سابقه نداشت و سر را برای چند لحظه بهزیر انداخت و به فکر فرو رفت و مثل اینکه سنگی بر سرش خورده باشد، حالت بهت زدگیپیدا کرد. بعد سر را بالا آورد و درحالی که به زحمت کنترل خود را حفظ می کردگفت:

«آقای درچه ای! آقای سید محمدباقر، حضرت آقا به خدا قسم این سؤال از خودشما نیست! والا بفرمایید چرا تا به حال و در این مدت طولانی و این همه مباحثات ومناظرات مفصل، این بحث را به میان نیاوردید؟

با اینکه من همه روزه نگران این عنوان بودن و اضطراب داشتمو با خود می گفتم که خدا کند اختفای قبر حضرت زهرا (سلام الله علیهما) به میاننیاید که قطعاً جوابی ندارم

آن عالم سنی پس از گفتن این جملات در حالی که مختصر لرزشی در بدن و در زبانشپدیدار شده بود، بی اختیار به گریه افتاد و در همان حال پرسید: «آقا بگویید این سخنرا چه کسی به شما یاد داده؟ و چرا تا به حال این سؤال را نگفتید؟ چرا که سؤال ومطلبی کوبنده تر و مستدل تر و منطقی تر و شکننده تر از این مبحث نیست شما را به خداحقیقت را بگویید، بگویید

وقتی من انقلاب درونی او را دیدم ماجرا را مو به مو برای او شرح دادم و گفتم پساز قرار قطعی به حرم امام علی (علیه السلام) رفتم و از او کمک خواستم و حضرت علی (علیه السلام) دیشب به خوابم آمد و مرا راهنمایی کرد و اضطرابم را بر طرف نمود.

آن عالم سنی پس از شنیدن نقل خواب و رهنمود حضرت علی (علیه السلام) گفت:

 به زهرا (سلام الله علیهما) و علی (علیه السلام) قسم من ارادتمندخاندان عصمت و طهارت هستم، ارادت داشتم، اکنون ارادتم بیشتر شد و بعد اضافه کرد، منقبلاً هم به این بزرگواران عقیده داشته و هم اکنون دارم و حق را در تمام مراحل باعلی (علیه السلام) و تشیع می دانم و اذعان دارم که حق علی (علیه السلام) و زهرا (سلام الله علیهما) در ثقیفه بنی ساعده پایمال شد و ریاست طلبان نگذاشتند عدالت علی (علیه السلام) جهان را گلستان کند.

آنگاه افزود: من آوازه علمی و تسلط کم نظیر شما را در مباحث عقیدتی و علمی شنیدهبودم، لذا بر آن شدم که با شما به بحث بنشینم و از نظریات و اطلاعات شما بهره گیرمتا در عقیده قلبی خود قوی تر و استوار تر گردیده و در مقام مباحثه با سایر همکیشانخود سخنی گویاتر پیدا کنم، تا بلکه از این طریق خدمتی به تشیع کرده باشم.

من به ظاهر عالم سنی هستم ولی عقیده ام و مرامم آنچنان است که عرض کردم و درموقعیت خاصم، نمی توانم به ظاهر غیر از این باشم و می دانم که سود من برای تشیع بهطریق موجود بهتر به نظر می آید و از شما هم تقاضا می کنم و شرعاٌ شما را هم مدیونمی دانم که نام مرا با این عقیده که عرض کردم فاش نکنید و نزد کسانی که مختصراطلاعی از مسأله مناظره و مباحثه ما دارند سخنان مرا فاش نسازید.

مرحوم علامه به داشتن حافظه قوی و هوش و ذکاوت فوق العاده در حوزه هایعلمیه تشیع بخصوص نجف و اصفهان مشهور شده بود و اکثر معاصران ایشان غبطه آن درایت واستعداد و حافظه را می خوردند.

ولی بعد از شب معهود و اشاره مولا علی (علیه السلام) حافظه ایشان گویا اینکه خوبوبد ولی به حدی قوی شده بود که هر مطلبی با یک مرتبه مطالعه و مراجعه در حافظه اشنقش می بست و دیگر هرگز از ذهنش خارج نمی شد.

عجیب تر آنکه با مطالعه هر فرعی از فروع و هر جمله ای از احادی و مطالب علمی،بلافاصله وجوه عدیده و استنباطات کثیره و طرف مختلف و مثالهای گوناگون ، که هر یکخود موضوع نو و مطلب جدیدی بود- در ذهنش خطور می کرد.

در اکثر مواقع نظریات مرحوم علامه چه فقهی، چه اصولی، چه فلسفی، چه کلامی، چهتفسیری، چه روانی، هر چه بود، همه را به اعجاب وا می داشت.




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
چهارشنبه 91 آذر 29 :: 11:29 صبح
علی محمدی